از کوفه تا شام چه بر سر اهل بیت آمد؟
مسير حركت كاروان اسيران كربلا، از كوفه به شام
راه باديه: به «راه باديه» مشهور بوده است. اين مسير، كوتاهترين راه بين اين دو شهر است و حدود 923 كيلومتر مسافت داشته است. مشكل اصلى اين راه كوتاه، گذشتن آن از صحراى بزرگ ميان عراق و شام است كه از روزگاران كهن، به «بادية الشام» مشهور بوده است. اين مسير، براى افرادى قابل استفاده بوده كه امكانات كافى (بويژه آب) براى پيمودن مسافتهاى طولانى ميان منزلهاى دور از همِ صحرا را داشته اند.
راه دوم: راه كناره فرات
كوفيان، براى مسافرت به شمال عراق و شام، از كناره اين رود، حركت مىكردند تا هم به آب، دسترس داشته باشند و هم از امكانات شهرهاى ساخته شده در كناره فرات، استفاده كنند. اين راه با گذر از بسيارى از شهرهاى شام، به دمشق مىرسد. اين راه، انشعابهاى متعدّد داشته و با طول تقريبى 1190 تا 1333 كيلومتر، جاىگزين مناسبى براى راه كوتاه، امّا سختِ باديه بوده است.
راه سوم: راه كناره دجله
اين راه، مسير اصلى ميان كوفه و دمشق، نبوده است و از همه راههاى ديگر، طولانىتر است و طول آن، حدود 1545 كيلومتر است. اين راه را «راه سلطانى» ناميدهاند.
بنا به دلايلي كه ذكر آن در اينجا از حوصله خارج است و در دانشنامه امام حسين ج8، ص: 227 آمده است، عبور كاروان اسيران كربلا از مسير باديه، احتمال بيشترى را به خود اختصاص مىدهد. حركت پُررنج خانواده امام عليه السلام و همراهان، از مدينه آغاز شد و به مدينه نيز ختم گرديد و حدّ اقل مسيرى كه اين بزرگواران طى كردهاند (با فرض رفتن از كوفه به دمشق از كوتاهترين مسير، يعنى راه باديه، و عدم احتساب رفتنِ مجدّد به كربلا)، حدود 4100 كيلومتر است، با اين محاسبه: 431 كيلومتر (از مدينه به مكّه)+ 1447 كيلومتر (از مكّه به كربلا)+ 70 كيلومتر (از كربلا به كوفه)+ 923 كيلومتر (از كوفه به دمشق از راه باديه)+ 1229 كيلومتر (از دمشق به مدينه) 4100 كيلومتر.
حالا شما در نظر بگيريد كه اين مسير چقدر سخت بوده براي خاندان امام حسين. حتي اگر مصيبتي رخ نداده بود طي همين مسير در زمان كوتاه چقدر سخت بوده براي اين بچه ها.
أخبار الدول وآثار الاول: إنَّ عُبَيدَ اللّهِ بنَ زِيادٍ جَهَّزَ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام ومَن كانَ مَعَهُ مِن حَرَمِهِ، بِحَيثُ تَقشَعَرُّ مِن ذِكرِهِ الأَبدانُ وتَرتَعِدُ مِنهُ مَفاصِلُ الإِنسانِ، إلَى البَغيضِ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ.
أخبار الدول وآثار الاول: عبيد اللّه بن زياد، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام و هر كس از حرم را كه همراه او بود، براى روانه كردن به سوى يزيد بن معاويه، به گونهاى آماده كرد كه از يادكردش بدنها مىلرزد و مفصلهاى انسان به لرزه مىافتد.
امام سجاد را چطور در اين مسير به غل و زنجير زدند؟
تاريخ الطبري عن الغاز بن ربيعة الجرشي: إنَّ عُبَيدَ اللّهِ أمَرَ بِنِساءِ الحُسَينِ وصِبيانِهِ فَجُهِّزنَ، و أمَرَ بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ فَغُلَّ بِغُلٍّ إلى عُنُقِهِ، ثُمَّ سَرَّحَ بِهِم مَعَ مُحَفِّزِ بنِ ثَعلَبَةَ العائِذِيِّ عائِذَةِ قُرَيشٍ، ومَعَ شِمرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ، فَانطَلَقا بِهِم حَتّى قَدِموا عَلى يَزيدَ، فَلَم يَكُن عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ يُكَلِّمُ أحَدا مِنهُما فِي الطَّريقِ كَلِمَةً حَتّى بَلَغوا.
تاريخ الطبرى به نقل از غاز بن ربيعه جُرَشى: عبيد اللّه فرمان داد كه زنان حسين عليه السلام و كودكانش را آماده كنند و فرمان داد تا على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را تا گردن در زنجير كنند. سپس آنان را با مُحفِّز بن ثَعلَبه عائِذى (از تيره عائذه قريش) و شمر بن ذى الجوشن، روانه كرد. آن دو، كاروان را آوردند تا نزد يزيد آمدند. على بن الحسين عليه السلام در طول راه، با آن دو، كلمهاى سخن نگفت تا [به شام] رسيدند.
اشعار حضرت ام كلثوم هنگام حركت از كوفه به سمت شام:
نور القبس المختصر من المقتبس: لمّا حَمَلَ عُبَيدُ اللّهِ بنُ زِيادٍ وُلدَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍ وحَرَمَهُ إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ شَيَّعَهُم جَمعٌ مِن أهلِ الكُوفَةِ، فَلَمّا بَلَغُوا النَّجَفَ وَقَفوا لِتُوديعِهِم فَأنشَأَتْ امُّ كُلثُومٍ بِنتَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ:
ماذا تَقولونَ إن قالَ النَّبِيُّ لَكُم ماذا فَعَلتُم و أنتُم آخِرَ الامَمِ
بِأَهلِ بَيتي وأَنصاري ومَحرَمَتي مِنهُم اسارى وقَتلى ضُرِّجوا بِدَمِ
ما كانَ هذا جَزائي إذ نَصَحتُ لَكُم أن تَخلُفوني بِسوءٍ في ذَوي رَحِمي
وَالشِّعرُ لِأَبِي الأَسوَدِ. قالَ: (رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ.
نور القبس المختصر من المقتبس: هنگامى عبيد اللّه بن زياد، خانواده و فرزندان حسين بن على عليه السلام را به سوى يزيد بن معاويه مىفرستاد، گروهى از مردم كوفه، آنان را بدرقه نمودند. چون به منطقه نجف رسيدند، براى وداع با آنان،ايستادند. سپس در اين هنگام، امّ كلثوم، دختر على بن ابى طالب عليه السلام خواند:چه پاسخى خواهيد داد، آن گاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله، شما را خطاب كند كه: [واى بر شما!] چه كرديد، حال آن كه شما، واپسينْ امّت هستيد با خاندانم و يارانم و ذرّيهام كه برخى اسير و برخى در خون تپيدهاند؟! اين، پاداش من نيست، در ازاى آن كه شما را ارشاد كردم پس از من، با خاندانم، بد رفتارى كنيد. شاعر شعر، ابو الاسود است. سپس گفت: «پروردگارا! ما به خود، ستم كردهايم؛ و اگر از ما در نگذرى و بر ما رحم ننمايى، از زيانكاران خواهيم بود».
اين مسير طولاني را بر شترها و مركب هاي بدون جهاز طي كردند، با كتك و اهانت همراه بوده:
الإقبال عن كتاب المصابيح بإسناده عن جعفر بن مُحَمَّد عن أبيه مُحَمَّد بن عليّ [الباقر] عليهما السلام: سَأَلتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام عَن حَملِ يَزيدَ لَهُ، فَقالَ: حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَظلُعُ بِغَيرِ وِطاءٍ، ورَأسُ الحُسَينِ عليه السلام عَلى عَلَمٍ، ونِسوَتُنا خَلفي عَلى بِغالٍ اكُفٍ، وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَينٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حَتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: يا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبايا أهلِ البَيتِ المَلعون
الإقبال به نقل از كتاب المصابيح، به سندش از امام صادق عليه السلام، از پدرش امام باقر عليه السلام: از پدرم على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام در باره بردن او به سوى يزيد پرسيدم. فرمود: «مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار كردند و سر حسين عليه السلام بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان، سوار بودند. كسانى كه ما را مىبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نيزه، ما را احاطه كرده بودند و آزار مىدادند. اگر اشكى از ديده يكى از ما فرو مىچكيد، با نيزه به سرش مىكوبيدند، تا آن كه وارد شام شديم. جارچى جار زد: اى شاميان! اينان، اسيران اهل بيتِ ملعون اند».
اين مسير را مثل اسراي كفار اينها را بردند و با چهره هاي مكشوف:
الملهوف: كَتَبَ عُبَيدُ اللّهِ بنِ زِيادٍ إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ يُخبِرُهُ بِقَتلِ الحُسَينِ عليه السلام وخَبرِ أهلِ بَيتِهِ ... و أمّا يَزيدُ بنُ مُعاوِيَةَ فَإِنَّهُ لَمّا وَصَلَ إلَيهِ كِتابُ ابنِ زِيادٍ ووَقَفَ عَلَيهِ، أعادَ الجَوابَ إلَيهِ يَأمُرُهُ فيهِ بِحَملِ رَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ورُؤوسِ مَن قُتِلَ مَعَهُ، وبِحَملِ أثقالِهِ ونِسائِهِ وعِيالِهِ. فَاستَدعَى ابنُ زِيادٍ بِمِحفَرِ بنِ ثَعلَبَةَ العائِذِيِّ، فَسَلَّمَ إلَيهِ الرُّؤوسَ وَالاسارى وَالنِّساءَ، فَسارَ بِهِم مِحفَرٌ إلَى الشّامِ كَما يُسارُ بِسَبايَا الكُفّارِ، يَتَصَفَّحُ وُجوهَهُنَّ أهلُ الأَقطار
الملهوف: عبيد اللّه بن زياد، به يزيد بن معاويه نوشت و او را از كشته شدن حسين عليه السلام و اخبار خانوادهاش باخبر كرد ... و هنگامى كه نوشته ابن زياد به يزيد بن معاويه رسيد و از واقعه آگاه شد، پاسخ نامه را داد و او را مأمور روانه كردن سر حسين عليه السلام و سرهاى كشتگانِ همراه او، و نيز اثاث و زنان و خانواده حسين عليه السلام كرد. ابن زياد هم مِحفَر (/ مُحَفِّز) بن ثَعلَبه عائذى را خواست و سرها و اسيران و زنان را به او سپرد. مِحفَر، آنان را تا شام به سانِ اسيران كفّار برد و اهالىِ همه جا، صورتهاى آنان را مىديدند.
وقتي به شام رسيدند خبر آمدن اين خاندان را با اهانت دادند:
أنساب الأشراف: أمَرَ عُبَيدُ اللّهِ بنُ زِيادٍ بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام فَغُلَّ بِغُلٍّ إلى عُنُقِهِ، وجَهَّزَ نِساءَهُ وصِبيانَهُ، ثُمَّ سَرَّحَ بِهِم مَعَ مُحَفِّزِ بنِ ثَعلَبَةَ مِن عائِذَةِ قُرَيشٍ، وشِمرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ. وقَومٌ يَقولونَ: بُعِثَ مَعَ مُحَفِّزٍ بِرَأسِ الحُسَينِ أيضا. فَلَمّا وَقَفوا بِبابِ يَزيدَ رَفَعَ مُحَفِّزٌ صَوتَهُ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ! هذا مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَةَ أتاكَ بِاللِّئامِ الفَجَرَةِ.
أنساب الأشراف: عبيد اللّه بن زياد، فرمان داد تا على بن الحسين عليه السلام را تا گردن در بند كنند و زنان و كودكانِ امام حسين عليه السلام را آماده كرد و آن گاه، آنان را با مُحفِز بن ثَعلَبه از تيره عائذه قريش و شمر بن ذى الجوشن روانه كرد. برخى مىگويند: سر حسين عليه السلام را نيز با مُحفِّز روانه كرد.
هنگامى كه در درگاه يزيد ايستادند، مُحفِّز، صدايش را بلند كرد و گفت: اى امير مؤمنان! اين، مُحفِّز بن ثَعلَبه است كه فرومايگان تبهكار را برايت آورده است.
الثقات لابن حبّان: أنفَذَ عُبَيدُ اللّهِ بنُ زِيادٍ رَأسَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام إلَى الشّامِ مَعَ اسارَى النِّساءِ وَالصِّبيانِ مِن أهلِ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى أقتابٍ ، مُكَشَّفاتِ الوُجوهِ وَالشُّعور
الثقات، ابن حبّان: عبيد اللّه بن زياد، سر حسين بن على عليه السلام را با زنان و كودكانِ اسير شده از اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، بر شتران بىجهاز و با سر و روى گشوده، روانه شام كرد.
در بين راه اين زنها و دخترها را در شهرها چرخاندند:
الفتوح: دَعَا ابنُ زِيادٍ زجرَ بنَ قَيسٍ الجُعفِيَّ، فَسَلَّمَ إلَيهِ رَأسَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ورُؤوسَ إخوَتِهِ، ورَأسَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ورُؤوسَ أهلِ بَيتِهِ وشيعَتِهِ رَضِيَ اللّهُ عَنهُم أجمَعينَ. ودَعا عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام أيضاً فَحَمَلَهُ وحَمَلَ أخَواتِهِ وعَمّاتِهِ وجَميعَ نِسائِهِم إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ. فَسارَ القَومُ بِحَرَمِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الكوفَةِ إلى بِلادِ الشّامِ عَلى مَحامِلَ بِغَيرِ وِطاءٍ، مِن بَلَدٍ إلى بَلَدٍ ومِن مَنزِلٍ إلى مَنزِلٍ، كَما تُساقُ اسارَى التُّركِ وَالدَّيلَمِ. وسَبَقَ زَحرُ بنُ قَيسٍ الجُعفِيُّ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام إلى دِمَشقَ حَتّى دَخَلَ عَلى يَزيدَ، فَسَلَّمَ عَلَيهِ ودَفَعَ إلَيهِ كِتابَ عُبَيدِ اللّهِ بنِ زِياد
الفتوح: ابن زياد، زَجْر (زَحْر) بن قيس جُعفى را فرا خواند و سر حسين بن على عليه السلام و سرهاى برادرانش و سر على اكبر عليه السلام و سرهاى خاندان و پيروان او را كه خدا از همه ايشان راضى باد به او سپرد. على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را نيز فرا خواند و او را با خواهران و عمّههايش و همگى زنان، سوار كرد و به سوى يزيد بن معاويه روانه داشت. آنان، حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را از كوفه تا شام بر مَركبهاى بدون جهاز، از اين شهر به آن شهر و از اين جا به آن جا مىبردند، آن سان كه اسيران تُرك و ديلم را مىبردند. زَحْر بن قيس جُعفى، سر حسين عليه السلام را زودتر به دمشق رساند و نزد يزيد رفت و بر او سلام داد و نامه عبيد اللّه بن زياد را به او داد.
هر شب سرها رو از نيزه پايين مي آوردند و دوباره فردا روي نيزه ميزدند. سر روزها بالاي نيزه بود و شبها داخل صندوق:
تذكرة الخواصّ عن عبد الملك بن هشام النحويّ البصريّ: أنفَذَ ابنُ زِيادٍ رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ مَعَ الاسارى مُوَثَّقينَ فِي الحِبالِ، مِنهُم نِساءٌ وصِبيانٌ وصَبِيّاتٌ مِن بَناتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى أقتابِ الجِمالِ مُوَثَّقينَ، مُكَشَّفاتِ الوُجوهِ وَالرُّؤوسِ، وكُلَّما نَزَلوا مَنزِلًا أخرَجُوا الرَّأسَ مِن صُندوقٍ أعَدّوهُ لَهُ، فَوَضَعوهُ عَلى رُمحٍ وحَرَسوهُ طولَ اللَّيلِ إلى وَقتِ الرَّحيلِ، ثُمَّ يُعيدوهُ إلَى الصُّندوقِ ويَرحَلوا
تذكرة الخواص به نقل از عبد الملك بن هشام نحوى بصرى: ابن زياد، سر حسين عليه السلام را همراه اسيرانِ در بند كشيده شده، به سوى يزيد بن معاويه روانه كرد. ميان اسيران، زنان و پسر بچهها و دختر بچههاى دختران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هم بودند كه بر شترانى بدون جهاز، بسته شده بودند و سر و صورتشان باز بود. هر گاه در جايى فرود مىآمدند، سر را از صندوق مخصوص آن، بيرون مىآوردند و بر سر نيزه مىكردند و از آن در طول شب تا وقت حركت، حراست مىكردند. آن گاه آن را به صندوق، باز مىگرداندند و حركت مىكردند.
صورت هاي زنها و دخترها در بين راه سوخت از شدت آفتاب:
المزار الكبير في زِيارَةِ النّاحِيَةِ: رُفِعَ عَلَى القَنا رَأسُكَ، وسُبِيَ أهلُكَ كَالعَبيدِ، وصُفِّدوا فِي الحَديدِ فَوقَ أقتابِ المَطِيّاتِ، تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ، يُساقونَ فِي البَراري وَالفَلَواتِ، أيديهِم مَغلولَةٌ إلَى الأَعناقِ، يُطافُ بِهِم فِي الأَسواقِ.
المزار الكبير در «زيارت ناحيه مقدّسه»: سرت را بر نيزه كردند و خانوادهات را مانند بندگان، اسير نمودند و با زنجير آهنين، به بند كشيدند و بر روى مَركبهاى بدون جهاز، سوار نمودند و باد داغ نيمروزى، صورتهاشان را مىسوزانْد. آنان را در دشتها و صحراها مىراندند و دستانشان را به گردنهايشان بسته بودند و آنها را در بازارها مىچرخاندند.
راه باديه: به «راه باديه» مشهور بوده است. اين مسير، كوتاهترين راه بين اين دو شهر است و حدود 923 كيلومتر مسافت داشته است. مشكل اصلى اين راه كوتاه، گذشتن آن از صحراى بزرگ ميان عراق و شام است كه از روزگاران كهن، به «بادية الشام» مشهور بوده است. اين مسير، براى افرادى قابل استفاده بوده كه امكانات كافى (بويژه آب) براى پيمودن مسافتهاى طولانى ميان منزلهاى دور از همِ صحرا را داشته اند.
راه دوم: راه كناره فرات
كوفيان، براى مسافرت به شمال عراق و شام، از كناره اين رود، حركت مىكردند تا هم به آب، دسترس داشته باشند و هم از امكانات شهرهاى ساخته شده در كناره فرات، استفاده كنند. اين راه با گذر از بسيارى از شهرهاى شام، به دمشق مىرسد. اين راه، انشعابهاى متعدّد داشته و با طول تقريبى 1190 تا 1333 كيلومتر، جاىگزين مناسبى براى راه كوتاه، امّا سختِ باديه بوده است.
راه سوم: راه كناره دجله
اين راه، مسير اصلى ميان كوفه و دمشق، نبوده است و از همه راههاى ديگر، طولانىتر است و طول آن، حدود 1545 كيلومتر است. اين راه را «راه سلطانى» ناميدهاند.
بنا به دلايلي كه ذكر آن در اينجا از حوصله خارج است و در دانشنامه امام حسين ج8، ص: 227 آمده است، عبور كاروان اسيران كربلا از مسير باديه، احتمال بيشترى را به خود اختصاص مىدهد. حركت پُررنج خانواده امام عليه السلام و همراهان، از مدينه آغاز شد و به مدينه نيز ختم گرديد و حدّ اقل مسيرى كه اين بزرگواران طى كردهاند (با فرض رفتن از كوفه به دمشق از كوتاهترين مسير، يعنى راه باديه، و عدم احتساب رفتنِ مجدّد به كربلا)، حدود 4100 كيلومتر است، با اين محاسبه: 431 كيلومتر (از مدينه به مكّه)+ 1447 كيلومتر (از مكّه به كربلا)+ 70 كيلومتر (از كربلا به كوفه)+ 923 كيلومتر (از كوفه به دمشق از راه باديه)+ 1229 كيلومتر (از دمشق به مدينه) 4100 كيلومتر.
حالا شما در نظر بگيريد كه اين مسير چقدر سخت بوده براي خاندان امام حسين. حتي اگر مصيبتي رخ نداده بود طي همين مسير در زمان كوتاه چقدر سخت بوده براي اين بچه ها.
أخبار الدول وآثار الاول: إنَّ عُبَيدَ اللّهِ بنَ زِيادٍ جَهَّزَ عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام ومَن كانَ مَعَهُ مِن حَرَمِهِ، بِحَيثُ تَقشَعَرُّ مِن ذِكرِهِ الأَبدانُ وتَرتَعِدُ مِنهُ مَفاصِلُ الإِنسانِ، إلَى البَغيضِ يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ.
أخبار الدول وآثار الاول: عبيد اللّه بن زياد، على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام و هر كس از حرم را كه همراه او بود، براى روانه كردن به سوى يزيد بن معاويه، به گونهاى آماده كرد كه از يادكردش بدنها مىلرزد و مفصلهاى انسان به لرزه مىافتد.
امام سجاد را چطور در اين مسير به غل و زنجير زدند؟
تاريخ الطبري عن الغاز بن ربيعة الجرشي: إنَّ عُبَيدَ اللّهِ أمَرَ بِنِساءِ الحُسَينِ وصِبيانِهِ فَجُهِّزنَ، و أمَرَ بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ فَغُلَّ بِغُلٍّ إلى عُنُقِهِ، ثُمَّ سَرَّحَ بِهِم مَعَ مُحَفِّزِ بنِ ثَعلَبَةَ العائِذِيِّ عائِذَةِ قُرَيشٍ، ومَعَ شِمرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ، فَانطَلَقا بِهِم حَتّى قَدِموا عَلى يَزيدَ، فَلَم يَكُن عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ يُكَلِّمُ أحَدا مِنهُما فِي الطَّريقِ كَلِمَةً حَتّى بَلَغوا.
تاريخ الطبرى به نقل از غاز بن ربيعه جُرَشى: عبيد اللّه فرمان داد كه زنان حسين عليه السلام و كودكانش را آماده كنند و فرمان داد تا على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را تا گردن در زنجير كنند. سپس آنان را با مُحفِّز بن ثَعلَبه عائِذى (از تيره عائذه قريش) و شمر بن ذى الجوشن، روانه كرد. آن دو، كاروان را آوردند تا نزد يزيد آمدند. على بن الحسين عليه السلام در طول راه، با آن دو، كلمهاى سخن نگفت تا [به شام] رسيدند.
اشعار حضرت ام كلثوم هنگام حركت از كوفه به سمت شام:
نور القبس المختصر من المقتبس: لمّا حَمَلَ عُبَيدُ اللّهِ بنُ زِيادٍ وُلدَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍ وحَرَمَهُ إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ شَيَّعَهُم جَمعٌ مِن أهلِ الكُوفَةِ، فَلَمّا بَلَغُوا النَّجَفَ وَقَفوا لِتُوديعِهِم فَأنشَأَتْ امُّ كُلثُومٍ بِنتَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ:
ماذا تَقولونَ إن قالَ النَّبِيُّ لَكُم ماذا فَعَلتُم و أنتُم آخِرَ الامَمِ
بِأَهلِ بَيتي وأَنصاري ومَحرَمَتي مِنهُم اسارى وقَتلى ضُرِّجوا بِدَمِ
ما كانَ هذا جَزائي إذ نَصَحتُ لَكُم أن تَخلُفوني بِسوءٍ في ذَوي رَحِمي
وَالشِّعرُ لِأَبِي الأَسوَدِ. قالَ: (رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ.
نور القبس المختصر من المقتبس: هنگامى عبيد اللّه بن زياد، خانواده و فرزندان حسين بن على عليه السلام را به سوى يزيد بن معاويه مىفرستاد، گروهى از مردم كوفه، آنان را بدرقه نمودند. چون به منطقه نجف رسيدند، براى وداع با آنان،ايستادند. سپس در اين هنگام، امّ كلثوم، دختر على بن ابى طالب عليه السلام خواند:چه پاسخى خواهيد داد، آن گاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله، شما را خطاب كند كه: [واى بر شما!] چه كرديد، حال آن كه شما، واپسينْ امّت هستيد با خاندانم و يارانم و ذرّيهام كه برخى اسير و برخى در خون تپيدهاند؟! اين، پاداش من نيست، در ازاى آن كه شما را ارشاد كردم پس از من، با خاندانم، بد رفتارى كنيد. شاعر شعر، ابو الاسود است. سپس گفت: «پروردگارا! ما به خود، ستم كردهايم؛ و اگر از ما در نگذرى و بر ما رحم ننمايى، از زيانكاران خواهيم بود».
اين مسير طولاني را بر شترها و مركب هاي بدون جهاز طي كردند، با كتك و اهانت همراه بوده:
الإقبال عن كتاب المصابيح بإسناده عن جعفر بن مُحَمَّد عن أبيه مُحَمَّد بن عليّ [الباقر] عليهما السلام: سَأَلتُ أبي عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام عَن حَملِ يَزيدَ لَهُ، فَقالَ: حَمَلَني عَلى بَعيرٍ يَظلُعُ بِغَيرِ وِطاءٍ، ورَأسُ الحُسَينِ عليه السلام عَلى عَلَمٍ، ونِسوَتُنا خَلفي عَلى بِغالٍ اكُفٍ، وَالفارِطَةُ خَلفَنا وحَولَنا بِالرِّماحِ، إن دَمَعَت مِن أحَدِنا عَينٌ قُرِعَ رَأسُهُ بِالرُّمحِ، حَتّى إذا دَخَلنا دَمِشقَ صاحَ صائِحٌ: يا أهلَ الشّامِ هؤُلاءِ سَبايا أهلِ البَيتِ المَلعون
الإقبال به نقل از كتاب المصابيح، به سندش از امام صادق عليه السلام، از پدرش امام باقر عليه السلام: از پدرم على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام در باره بردن او به سوى يزيد پرسيدم. فرمود: «مرا بر شترى لَنگ و بدون جهاز، سوار كردند و سر حسين عليه السلام بر بالاى عَلَمى بود و زنانمان، پشت سرِ من بر استرانى بدون پالان، سوار بودند. كسانى كه ما را مىبردند، از پشت سر و گرداگردمان، با نيزه، ما را احاطه كرده بودند و آزار مىدادند. اگر اشكى از ديده يكى از ما فرو مىچكيد، با نيزه به سرش مىكوبيدند، تا آن كه وارد شام شديم. جارچى جار زد: اى شاميان! اينان، اسيران اهل بيتِ ملعون اند».
اين مسير را مثل اسراي كفار اينها را بردند و با چهره هاي مكشوف:
الملهوف: كَتَبَ عُبَيدُ اللّهِ بنِ زِيادٍ إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ يُخبِرُهُ بِقَتلِ الحُسَينِ عليه السلام وخَبرِ أهلِ بَيتِهِ ... و أمّا يَزيدُ بنُ مُعاوِيَةَ فَإِنَّهُ لَمّا وَصَلَ إلَيهِ كِتابُ ابنِ زِيادٍ ووَقَفَ عَلَيهِ، أعادَ الجَوابَ إلَيهِ يَأمُرُهُ فيهِ بِحَملِ رَأسِ الحُسَينِ عليه السلام ورُؤوسِ مَن قُتِلَ مَعَهُ، وبِحَملِ أثقالِهِ ونِسائِهِ وعِيالِهِ. فَاستَدعَى ابنُ زِيادٍ بِمِحفَرِ بنِ ثَعلَبَةَ العائِذِيِّ، فَسَلَّمَ إلَيهِ الرُّؤوسَ وَالاسارى وَالنِّساءَ، فَسارَ بِهِم مِحفَرٌ إلَى الشّامِ كَما يُسارُ بِسَبايَا الكُفّارِ، يَتَصَفَّحُ وُجوهَهُنَّ أهلُ الأَقطار
الملهوف: عبيد اللّه بن زياد، به يزيد بن معاويه نوشت و او را از كشته شدن حسين عليه السلام و اخبار خانوادهاش باخبر كرد ... و هنگامى كه نوشته ابن زياد به يزيد بن معاويه رسيد و از واقعه آگاه شد، پاسخ نامه را داد و او را مأمور روانه كردن سر حسين عليه السلام و سرهاى كشتگانِ همراه او، و نيز اثاث و زنان و خانواده حسين عليه السلام كرد. ابن زياد هم مِحفَر (/ مُحَفِّز) بن ثَعلَبه عائذى را خواست و سرها و اسيران و زنان را به او سپرد. مِحفَر، آنان را تا شام به سانِ اسيران كفّار برد و اهالىِ همه جا، صورتهاى آنان را مىديدند.
وقتي به شام رسيدند خبر آمدن اين خاندان را با اهانت دادند:
أنساب الأشراف: أمَرَ عُبَيدُ اللّهِ بنُ زِيادٍ بِعَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام فَغُلَّ بِغُلٍّ إلى عُنُقِهِ، وجَهَّزَ نِساءَهُ وصِبيانَهُ، ثُمَّ سَرَّحَ بِهِم مَعَ مُحَفِّزِ بنِ ثَعلَبَةَ مِن عائِذَةِ قُرَيشٍ، وشِمرِ بنِ ذِي الجَوشَنِ. وقَومٌ يَقولونَ: بُعِثَ مَعَ مُحَفِّزٍ بِرَأسِ الحُسَينِ أيضا. فَلَمّا وَقَفوا بِبابِ يَزيدَ رَفَعَ مُحَفِّزٌ صَوتَهُ فَقالَ: يا أميرَ المُؤمِنينَ! هذا مُحَفِّزُ بنُ ثَعلَبَةَ أتاكَ بِاللِّئامِ الفَجَرَةِ.
أنساب الأشراف: عبيد اللّه بن زياد، فرمان داد تا على بن الحسين عليه السلام را تا گردن در بند كنند و زنان و كودكانِ امام حسين عليه السلام را آماده كرد و آن گاه، آنان را با مُحفِز بن ثَعلَبه از تيره عائذه قريش و شمر بن ذى الجوشن روانه كرد. برخى مىگويند: سر حسين عليه السلام را نيز با مُحفِّز روانه كرد.
هنگامى كه در درگاه يزيد ايستادند، مُحفِّز، صدايش را بلند كرد و گفت: اى امير مؤمنان! اين، مُحفِّز بن ثَعلَبه است كه فرومايگان تبهكار را برايت آورده است.
الثقات لابن حبّان: أنفَذَ عُبَيدُ اللّهِ بنُ زِيادٍ رَأسَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام إلَى الشّامِ مَعَ اسارَى النِّساءِ وَالصِّبيانِ مِن أهلِ بَيتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى أقتابٍ ، مُكَشَّفاتِ الوُجوهِ وَالشُّعور
الثقات، ابن حبّان: عبيد اللّه بن زياد، سر حسين بن على عليه السلام را با زنان و كودكانِ اسير شده از اهل بيت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، بر شتران بىجهاز و با سر و روى گشوده، روانه شام كرد.
در بين راه اين زنها و دخترها را در شهرها چرخاندند:
الفتوح: دَعَا ابنُ زِيادٍ زجرَ بنَ قَيسٍ الجُعفِيَّ، فَسَلَّمَ إلَيهِ رَأسَ الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليه السلام ورُؤوسَ إخوَتِهِ، ورَأسَ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ عليه السلام ورُؤوسَ أهلِ بَيتِهِ وشيعَتِهِ رَضِيَ اللّهُ عَنهُم أجمَعينَ. ودَعا عَلِيَّ بنَ الحُسَينِ عليه السلام أيضاً فَحَمَلَهُ وحَمَلَ أخَواتِهِ وعَمّاتِهِ وجَميعَ نِسائِهِم إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ. فَسارَ القَومُ بِحَرَمِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله مِنَ الكوفَةِ إلى بِلادِ الشّامِ عَلى مَحامِلَ بِغَيرِ وِطاءٍ، مِن بَلَدٍ إلى بَلَدٍ ومِن مَنزِلٍ إلى مَنزِلٍ، كَما تُساقُ اسارَى التُّركِ وَالدَّيلَمِ. وسَبَقَ زَحرُ بنُ قَيسٍ الجُعفِيُّ بِرَأسِ الحُسَينِ عليه السلام إلى دِمَشقَ حَتّى دَخَلَ عَلى يَزيدَ، فَسَلَّمَ عَلَيهِ ودَفَعَ إلَيهِ كِتابَ عُبَيدِ اللّهِ بنِ زِياد
الفتوح: ابن زياد، زَجْر (زَحْر) بن قيس جُعفى را فرا خواند و سر حسين بن على عليه السلام و سرهاى برادرانش و سر على اكبر عليه السلام و سرهاى خاندان و پيروان او را كه خدا از همه ايشان راضى باد به او سپرد. على بن الحسين (زين العابدين) عليه السلام را نيز فرا خواند و او را با خواهران و عمّههايش و همگى زنان، سوار كرد و به سوى يزيد بن معاويه روانه داشت. آنان، حرم پيامبر خدا صلى الله عليه و آله را از كوفه تا شام بر مَركبهاى بدون جهاز، از اين شهر به آن شهر و از اين جا به آن جا مىبردند، آن سان كه اسيران تُرك و ديلم را مىبردند. زَحْر بن قيس جُعفى، سر حسين عليه السلام را زودتر به دمشق رساند و نزد يزيد رفت و بر او سلام داد و نامه عبيد اللّه بن زياد را به او داد.
هر شب سرها رو از نيزه پايين مي آوردند و دوباره فردا روي نيزه ميزدند. سر روزها بالاي نيزه بود و شبها داخل صندوق:
تذكرة الخواصّ عن عبد الملك بن هشام النحويّ البصريّ: أنفَذَ ابنُ زِيادٍ رَأسَ الحُسَينِ عليه السلام إلى يَزيدَ بنِ مُعاوِيَةَ مَعَ الاسارى مُوَثَّقينَ فِي الحِبالِ، مِنهُم نِساءٌ وصِبيانٌ وصَبِيّاتٌ مِن بَناتِ رَسولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله عَلى أقتابِ الجِمالِ مُوَثَّقينَ، مُكَشَّفاتِ الوُجوهِ وَالرُّؤوسِ، وكُلَّما نَزَلوا مَنزِلًا أخرَجُوا الرَّأسَ مِن صُندوقٍ أعَدّوهُ لَهُ، فَوَضَعوهُ عَلى رُمحٍ وحَرَسوهُ طولَ اللَّيلِ إلى وَقتِ الرَّحيلِ، ثُمَّ يُعيدوهُ إلَى الصُّندوقِ ويَرحَلوا
تذكرة الخواص به نقل از عبد الملك بن هشام نحوى بصرى: ابن زياد، سر حسين عليه السلام را همراه اسيرانِ در بند كشيده شده، به سوى يزيد بن معاويه روانه كرد. ميان اسيران، زنان و پسر بچهها و دختر بچههاى دختران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هم بودند كه بر شترانى بدون جهاز، بسته شده بودند و سر و صورتشان باز بود. هر گاه در جايى فرود مىآمدند، سر را از صندوق مخصوص آن، بيرون مىآوردند و بر سر نيزه مىكردند و از آن در طول شب تا وقت حركت، حراست مىكردند. آن گاه آن را به صندوق، باز مىگرداندند و حركت مىكردند.
صورت هاي زنها و دخترها در بين راه سوخت از شدت آفتاب:
المزار الكبير في زِيارَةِ النّاحِيَةِ: رُفِعَ عَلَى القَنا رَأسُكَ، وسُبِيَ أهلُكَ كَالعَبيدِ، وصُفِّدوا فِي الحَديدِ فَوقَ أقتابِ المَطِيّاتِ، تَلفَحُ وُجوهَهُم حَرُّ الهاجِراتِ، يُساقونَ فِي البَراري وَالفَلَواتِ، أيديهِم مَغلولَةٌ إلَى الأَعناقِ، يُطافُ بِهِم فِي الأَسواقِ.
المزار الكبير در «زيارت ناحيه مقدّسه»: سرت را بر نيزه كردند و خانوادهات را مانند بندگان، اسير نمودند و با زنجير آهنين، به بند كشيدند و بر روى مَركبهاى بدون جهاز، سوار نمودند و باد داغ نيمروزى، صورتهاشان را مىسوزانْد. آنان را در دشتها و صحراها مىراندند و دستانشان را به گردنهايشان بسته بودند و آنها را در بازارها مىچرخاندند.
نظرات