عباسٌ یا سیفَ الحیدر
يا ترجمان العشاق
ای تجلی عاشقان
ألا يا ايها الساقي
ای ساقی
روحك وجه الله الباقي
روح تو، وجه الله جاودان است
الا يا ايها الساقي
ای ساقی
كفٌّ، سقت اسماعيل بزمزم
دستی که اسماعیل را از زمزم سیراب کرد
كفٌّ ، تجمع دمعات محرّم
دستی که اشک های محرم را جمع میکند
كفٌّ ، قربه وعلم
دستی که مشک و علم را برمیدارد
عباس بصيرة حيدر
عباس، بصیرت حیدری است
وحده لحسين عسكر
به تنهایی برای حسین یک لشکر است
يفتك يسفك يُهلك من عادى حيدر
دشمنان حیدر را تکه تکه و نابود میکند
كرار لا فرار بنداء يا حيدر
کرار است و فرار نمیکند... با ندای یا حیدر
«عباس يا سيف الحيدر»
عباس ای شمشیر حیدر
يروى من عينك النهرُ
از چشمت نهر سیراب می شود
الا يا ايها البدر
ای ماه
ما السر فيك ما السر
چه رازی در تو نهان است؟
الا يا ايها البدر
ای ماه
وارث، من قتّل عمرو ومرحب
وارث قاتل عمرو بن عبدود و مرحب یهودی
وارث، للحشر كفالة زينب
وارثی است که در حشر، کفیل زینب است
وارث، من دون عتب
وارثی بدون نکوهش
زينب لا تعتب حاشى
زینب نکوهش نمیکند، حاشا
لو مات الكون عطاشى
حتی اگر همه عالم از تشنگی بمیرند
تبقى عشقا اسقى من ماء يُشرب
[یا عباس] تو عشقی باقی میمانی که از آب زلال سیراب کردی
سقاء بل وفّاء بنداء يا زهرا
نه فقط ساقی، بلکه وفادار به ندای زهرایی
«عباس يا عين الزهرا»
عباس ای چشم زهرا
شاعر: نور آملی (از لبنان)
نظرات