اگر که من شهید نشم میمیرم
میبینی عمه، توو قتلگاه افتاده
به زیر دست و پای سپاه افتاده
من عبداللهمو واللهِ
بابای من اباعبداللهس
آخه این رسمشه؟ من زندهام، ولی اون تنهاس!
دارم میام یه ذره دیگه صبر کن
عمه با گریه داره میگه صبر کن
ولی من میرم
دووم بیار یه خرده دیگه بابا
تا من نیومدم نزن دست و پا
برات میمیرم
«اگر که من شهید نشم میمیرم، شهیدت میشم»
دارن شمشیرا بالا و پایین میرن
مدام رو زخمای قبلی جا میگیرن
پاشو با هم بجنگیم بازم
اومده پسرِ کوچیکت
دستام میشه شبیه عباس، سپرِ کوچیکت
دستای من فقط به یه مو بنده
دشمن به نالههای من میخنده
عموی خوبم
منو توو آغوشت بگیر و ناز کن
در شهادتو به رو من باز کن
عموی خوبم
«اگر که من شهید نشم میمیرم، شهیدت میشم»
دارم میبینم بابا حسن رو اینجا
کنارش رو خاک مادربزرگم زهرا
بابام خیلی هواشو داره
گرفته زیر شونههاشو
یاد کوچه به مادر میگه، از رو خاک پاشو...
هرچی تا حالا قصهشو میشنیدم
دم شهادتی به چشمام دیدم
دارم میسوزم
هنوز خمیده قامتش وای مادر
هنوز کبوده صورتش وای مادر
دارم میسوزم
«اگر که من شهید نشم میمیرم، شهیدت میشم»
برادر زاده داشت با عمو حرف میزد
که با تیری راه حنجرش بند اومد
حرمله با یه تیر ذبحش کرد
خونش پاشید به روی مولا
دست و پا زد توو آغوش عشق، رسید به بابا
جسمش رو با نیزه کنار زد دشمن
دوباره به جون حسین افتادن
حسین زجرکش شد...
دیگه چیزی باقی نموند از اون تن
آقای مارو ذره ذره کشتن
حسین زجرکش شد...
«برای تنهاییت بمیرم مولا، بمیرم واست»
شاعر: سید مهدی سرخان
به زیر دست و پای سپاه افتاده
من عبداللهمو واللهِ
بابای من اباعبداللهس
آخه این رسمشه؟ من زندهام، ولی اون تنهاس!
دارم میام یه ذره دیگه صبر کن
عمه با گریه داره میگه صبر کن
ولی من میرم
دووم بیار یه خرده دیگه بابا
تا من نیومدم نزن دست و پا
برات میمیرم
«اگر که من شهید نشم میمیرم، شهیدت میشم»
دارن شمشیرا بالا و پایین میرن
مدام رو زخمای قبلی جا میگیرن
پاشو با هم بجنگیم بازم
اومده پسرِ کوچیکت
دستام میشه شبیه عباس، سپرِ کوچیکت
دستای من فقط به یه مو بنده
دشمن به نالههای من میخنده
عموی خوبم
منو توو آغوشت بگیر و ناز کن
در شهادتو به رو من باز کن
عموی خوبم
«اگر که من شهید نشم میمیرم، شهیدت میشم»
دارم میبینم بابا حسن رو اینجا
کنارش رو خاک مادربزرگم زهرا
بابام خیلی هواشو داره
گرفته زیر شونههاشو
یاد کوچه به مادر میگه، از رو خاک پاشو...
هرچی تا حالا قصهشو میشنیدم
دم شهادتی به چشمام دیدم
دارم میسوزم
هنوز خمیده قامتش وای مادر
هنوز کبوده صورتش وای مادر
دارم میسوزم
«اگر که من شهید نشم میمیرم، شهیدت میشم»
برادر زاده داشت با عمو حرف میزد
که با تیری راه حنجرش بند اومد
حرمله با یه تیر ذبحش کرد
خونش پاشید به روی مولا
دست و پا زد توو آغوش عشق، رسید به بابا
جسمش رو با نیزه کنار زد دشمن
دوباره به جون حسین افتادن
حسین زجرکش شد...
دیگه چیزی باقی نموند از اون تن
آقای مارو ذره ذره کشتن
حسین زجرکش شد...
«برای تنهاییت بمیرم مولا، بمیرم واست»
شاعر: سید مهدی سرخان
نظرات