این مردم، هنوز علیکُشن حسین جان
صدات هنوز توو گوشمه، که گفتی خیلی بی پناهی
منو ببخش هنوز اگر، که بی کسی که بین راهی
سرگردونم امشب، میون کوچههای غربت
دلخستهم، خسته از، زخم زبون این جماعت
این مردم، روی من، درای خونه شونو بستن
سنگای، پشت بام، منتظر شما نشستن
از غم تو مولا، کاش بمیرم امشب
میکشم خجالت، از رباب و زینب
(وای من خدایا، از مرام کوفه)
سفیر تو شبیه تو، تُو کوفه هم جایی نداره
خیره شدم به راه تو، از بالای دارالاماره
میترسم، میترسم، از چشمای مردای این شهر
میترسم، میترسم، از قصهی فردای این شهر
وای من، وای من، اگه حرم از تو جدا شه
وای من، وای من، اگه اسیر کوفیا شه
کوفیا ندارن، ذره ای مروت!
گریه داره مولا! روضهی جسارت!
(وای من خدایا، از مرام کوفه)
برا اینا غریبه ام، با اینکه آشنا زیاده
سایهی تو از سر این، مردم بی وفا زیاده
خط این، نامهها، کوفیه و به جز دروغ نیست
شرمنده، شرمنده، سپاه تو دیگه شلوغ نیست
با درهم، با دینار، همیشه دلخوشن حسین جان
این مردم، این مردم، هنوز علیکُشن حسین جان
بین این جماعت، یاوری نداری!
دخترت سه ساله اس؛ کاش اونو نیاری!
(وای من خدایا، از مرام کوفه)
شاعر: امیررضا یزدانی
منو ببخش هنوز اگر، که بی کسی که بین راهی
سرگردونم امشب، میون کوچههای غربت
دلخستهم، خسته از، زخم زبون این جماعت
این مردم، روی من، درای خونه شونو بستن
سنگای، پشت بام، منتظر شما نشستن
از غم تو مولا، کاش بمیرم امشب
میکشم خجالت، از رباب و زینب
(وای من خدایا، از مرام کوفه)
سفیر تو شبیه تو، تُو کوفه هم جایی نداره
خیره شدم به راه تو، از بالای دارالاماره
میترسم، میترسم، از چشمای مردای این شهر
میترسم، میترسم، از قصهی فردای این شهر
وای من، وای من، اگه حرم از تو جدا شه
وای من، وای من، اگه اسیر کوفیا شه
کوفیا ندارن، ذره ای مروت!
گریه داره مولا! روضهی جسارت!
(وای من خدایا، از مرام کوفه)
برا اینا غریبه ام، با اینکه آشنا زیاده
سایهی تو از سر این، مردم بی وفا زیاده
خط این، نامهها، کوفیه و به جز دروغ نیست
شرمنده، شرمنده، سپاه تو دیگه شلوغ نیست
با درهم، با دینار، همیشه دلخوشن حسین جان
این مردم، این مردم، هنوز علیکُشن حسین جان
بین این جماعت، یاوری نداری!
دخترت سه ساله اس؛ کاش اونو نیاری!
(وای من خدایا، از مرام کوفه)
شاعر: امیررضا یزدانی
نظرات