گنبد و ضریح فقط بهانهی دیدن روی تو بود
می شوم مسافرت، هماره گذار منو گذرت
می شود طلا مسِ وجودِ حقیرِ من از نظرت
در راه حرم گویم، از بار گناه خود
در حوض حرم شویم، سیمای سیاه خود
دلتنگ و غمین، بی تاب و حزین
برگشته حرم، آلوده ترین
تو را به جان مادرت، مرا مرانی از درت
من و ترس از قبر و قیامت
تو و حرف و قولِ شفاعت
گنبد و ضریح فقط بهانه ی دیدن روی تو بود
اشکِ لحظه ی ورود نشانه ی دیدن روی تو بود
با گوهر عشقت شاد، در مسجد گوهرشاد
چشمم به ضریح تو، از پنجره ی فولاد
در همهمه ها، شد زمزمه ام
ذکر و قسم، یا فاطمه ام
تو را به جان مادرت، مرا مرانی از درت
من و ترس از قبر و قیامت
تو و حرف و قولِ شفاعت
وقت پرکشیدنَت سرَت روی پای جوادَت بود
وقت دست و پا زدن چه روضه ی سختی یادَت بود
لب تشنه شدی اما، لب تشنه ی عریان نه!
تشییع شدی اما، با سمّ ستوران نه!
گفتی ای غریب، از غربت او
با ابن شبیب، روضه ی مگو
غریب دشت کربلا، غریب دشت کربلا
تن پر زخمت بین صحرا
سر خونینت روی نی ها
شاعر: سید مهدی سرخان
می شود طلا مسِ وجودِ حقیرِ من از نظرت
در راه حرم گویم، از بار گناه خود
در حوض حرم شویم، سیمای سیاه خود
دلتنگ و غمین، بی تاب و حزین
برگشته حرم، آلوده ترین
تو را به جان مادرت، مرا مرانی از درت
من و ترس از قبر و قیامت
تو و حرف و قولِ شفاعت
گنبد و ضریح فقط بهانه ی دیدن روی تو بود
اشکِ لحظه ی ورود نشانه ی دیدن روی تو بود
با گوهر عشقت شاد، در مسجد گوهرشاد
چشمم به ضریح تو، از پنجره ی فولاد
در همهمه ها، شد زمزمه ام
ذکر و قسم، یا فاطمه ام
تو را به جان مادرت، مرا مرانی از درت
من و ترس از قبر و قیامت
تو و حرف و قولِ شفاعت
وقت پرکشیدنَت سرَت روی پای جوادَت بود
وقت دست و پا زدن چه روضه ی سختی یادَت بود
لب تشنه شدی اما، لب تشنه ی عریان نه!
تشییع شدی اما، با سمّ ستوران نه!
گفتی ای غریب، از غربت او
با ابن شبیب، روضه ی مگو
غریب دشت کربلا، غریب دشت کربلا
تن پر زخمت بین صحرا
سر خونینت روی نی ها
شاعر: سید مهدی سرخان
نظرات