نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
نه تنها در وداع تو جدا شد جان من از من
که می آمد صدای ناله های پنج تن از من
از آنجایی که وابسته است جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو جدا کردند تن از من
میان معرکه هم زخم هم جان باختن از تو
میان خیمه ها هم سوختن هم ساختن از من
تو زیر خنجرش بودی و محکوم تماشا من
گلوی زیر خنجر از تو دست و پا زدن از من
دلم خوش بود با پیراهنت آن هم به غارت رفت
پس از تو رخت بر بسته است شوق زیستن از من
غریبم آنچنان در سرزمین مادری بی تو
که می پرسد نشانی های زینب را وطن از من
(ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق)
کسی نشنید جز توصیف زیبایی سخن از من
از آن بتخانه ها چیزی نماند آنجا که بر می خاست
طنین تیشهء پیغمبران بت شکن از من
منم حسن ختام باشکوه داستان تو
پس از این اسوه می سازند اساطیر کهن از من
شاعر: سید حمید برقعی
که می آمد صدای ناله های پنج تن از من
از آنجایی که وابسته است جان من به جان تو
جدا کردند سر از تو جدا کردند تن از من
میان معرکه هم زخم هم جان باختن از تو
میان خیمه ها هم سوختن هم ساختن از من
تو زیر خنجرش بودی و محکوم تماشا من
گلوی زیر خنجر از تو دست و پا زدن از من
دلم خوش بود با پیراهنت آن هم به غارت رفت
پس از تو رخت بر بسته است شوق زیستن از من
غریبم آنچنان در سرزمین مادری بی تو
که می پرسد نشانی های زینب را وطن از من
(ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق)
کسی نشنید جز توصیف زیبایی سخن از من
از آن بتخانه ها چیزی نماند آنجا که بر می خاست
طنین تیشهء پیغمبران بت شکن از من
منم حسن ختام باشکوه داستان تو
پس از این اسوه می سازند اساطیر کهن از من
شاعر: سید حمید برقعی
نظرات