دستِ خالی زِ من و تارِ عبایش با تو
دستِ خالی زِ من و تارِ عبایش با تو
مُژهای از من و خاکِ کفِ پایش با تو
کاش میشد که در این یکدهه جان میدادیم
ضجه از ما زدن و مرثیههایش با تو
وا غریبا ز تو و جامهدریدن با من
وا حسینا زِ من و سوز صدایش با تو
بین این روضه که پاگیر شدم فهمیدم
گریهاَش از تو دماَش از تو و جایش با تو
مادرم گفت دَمِ پنجره فولادِ رضا
گوشهای در حرمِ کرببلایش با تو
یک سفر پای پیاده به زیارت با ما
یک سحر گریه در ایوانِ طلایش با تو
کاش میشد حرم عمهتان میرفتیم
آرزو از من و یک بار دعایش با تو
مُژهای از من و خاکِ کفِ پایش با تو
کاش میشد که در این یکدهه جان میدادیم
ضجه از ما زدن و مرثیههایش با تو
وا غریبا ز تو و جامهدریدن با من
وا حسینا زِ من و سوز صدایش با تو
بین این روضه که پاگیر شدم فهمیدم
گریهاَش از تو دماَش از تو و جایش با تو
مادرم گفت دَمِ پنجره فولادِ رضا
گوشهای در حرمِ کرببلایش با تو
یک سفر پای پیاده به زیارت با ما
یک سحر گریه در ایوانِ طلایش با تو
کاش میشد حرم عمهتان میرفتیم
آرزو از من و یک بار دعایش با تو
نظرات