قول دادی به حسین ای قد رعنا ... برگرد
طفلان حرم بعد تو ماتم زده بودند
خواب همه را بعد تو بر هم زده بودند
با حال پریشان و دل شعله ور از آه
آتش به دل عالم و آدم زده بودند
در خیمه فقط حرف عمو بود عمو بود
آه از تو فقط از تو فقط دم زده بودند
بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم
بر صورتشان سیلی محکم زده بودند
آن روز غم انگیزترین روز جهان شد
آن روز ملائک همگی غم زده بودند
نام تو پس از نام حسین بن علی بود
بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند
انگار علی بود نه انگار تو بودی
« سقای حرم میر و علمدار تو بودی »
شاعر: احمد علوی
--------------------------------------------------------
قول دادی به حسین ای قد رعنا ... برگرد
زود با مشک پر آب از لب دریا ... برگرد
جرعه ای آب بنوش ای یل لب تشنه من
کرده ای دشمن خونخوار چه رسوا...! برگرد
دارد انگار حرم دلهره ای می گیرد
جان به قربان تو و آن قد و بالا... برگرد
دستهای تو علمدار ، چه غوغایی کرد
چشم هایت ! چه شده...!؟ ساقی تنها ... برگرد
بگذر از آب ، بیا ... بی تو حرم بی تاب است
ای همه پشت و پناهم ، یل بابا ... برگرد
مشک جان داد ، دگر بس کن و آرام بگیر
آسمان از نفس افتاد...که سقا ... برگرد
زینب از دور نگاه اش نگران است بیا
بی قرار تو شد و قصه فردا ، برگرد
این همه زخمِ ستاره ، چه شده ماه حسین؟
آسمان خم شد و بوسید لبت را ؟؟ برگرد
چشم بگشا و ببین حضرت یاس آمده است
آه عباس..! عزیز دل زهرا برگرد
شاعر: امامی
خواب همه را بعد تو بر هم زده بودند
با حال پریشان و دل شعله ور از آه
آتش به دل عالم و آدم زده بودند
در خیمه فقط حرف عمو بود عمو بود
آه از تو فقط از تو فقط دم زده بودند
بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم
بر صورتشان سیلی محکم زده بودند
آن روز غم انگیزترین روز جهان شد
آن روز ملائک همگی غم زده بودند
نام تو پس از نام حسین بن علی بود
بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند
انگار علی بود نه انگار تو بودی
« سقای حرم میر و علمدار تو بودی »
شاعر: احمد علوی
--------------------------------------------------------
قول دادی به حسین ای قد رعنا ... برگرد
زود با مشک پر آب از لب دریا ... برگرد
جرعه ای آب بنوش ای یل لب تشنه من
کرده ای دشمن خونخوار چه رسوا...! برگرد
دارد انگار حرم دلهره ای می گیرد
جان به قربان تو و آن قد و بالا... برگرد
دستهای تو علمدار ، چه غوغایی کرد
چشم هایت ! چه شده...!؟ ساقی تنها ... برگرد
بگذر از آب ، بیا ... بی تو حرم بی تاب است
ای همه پشت و پناهم ، یل بابا ... برگرد
مشک جان داد ، دگر بس کن و آرام بگیر
آسمان از نفس افتاد...که سقا ... برگرد
زینب از دور نگاه اش نگران است بیا
بی قرار تو شد و قصه فردا ، برگرد
این همه زخمِ ستاره ، چه شده ماه حسین؟
آسمان خم شد و بوسید لبت را ؟؟ برگرد
چشم بگشا و ببین حضرت یاس آمده است
آه عباس..! عزیز دل زهرا برگرد
شاعر: امامی
نظرات