أحرَمَ الحُجاجُ عن لَذاتِهم بعضَ الشُّهور
أحرَمَ الحُجاجُ عن لَذاتِهم بعضَ الشُّهور // و أنا المـُـحرِمُ عن لذاتِه كُلَّ الدُّهور
حاجیان با بستن احرام، چند ماهی دست از لذتهای خویش می کشند؛ ولی من کسی هستم که برای همیشه لذت ها را بر خود حرام کرده است.
كیف لا أُحرِمُ دأباً ناحِراً هَدْیَ السُّرور // و أنا فی مَشعرِ الحُزنِ على رُزءِ الحسین
چگونه (لذت ها را بر خود) برای همیشه حرام نکنم و شادی را قربانی نسازم، در حالی که من مقیم وادی اندوه مصیبت حسین (علیه السلام) هستم؟
لستُ أنساهُ طَریداً عَن جِوارِ المصطفىٰ // لائِذاً بالقُبَّةِ النَّوراءِ یشكُو أَسَفا
فراموش نمی کنم که چگونه از کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله) رانده شد، در حالی که به آن بارگاه نورانی پناه آورده و با اندوه شکایت می کرد...
قائلاً یا جدُّ رَسمُ الصبرِ مِن قلبی عَفَىٰ // ببلاءٍ أنقَضَ الظَّهرَ وأَوهَى المِنكَبین
می گفت: ای جد من! به واسطهی بلایی که کمرم را شکسته و شانه هایم را سست کرده، نقش صبر از دل من محو شده است (صبرم تمام شده).
ضُمَّنی عندك یا جدّاه فی هذا الضریح // عَلَّنی یا جدُّ مِن بَلوىٰ زَمانی أستَریح
ای جد من! مرا نزد خود در همین ضریح در بر بگیر! دوباره مرا سیراب کن تا از آشوب زمانه ی خود آسوده شوم!
فَعَلا مِن داخلِ القبرِ بُكاءٌ و نحیب // ونداءٌ بافتِجاعٍ یا حبیبی یا حسین
آنگاه از داخل قبر مطهر گریه و ناله بلند شد و ندایی سوزناک برخاست که ای حبیبم! ای حسین!
أنتَ یا ریحانةَ القلبِ حقیقٌ بالبلاء // إنَّما الدُّنیا أُعِدَّت لِبلاءِ النُّبلاء
تو ای ریحانهی قلب من شایسته ی ابتلاء هستی و همانا دنیا فقط و فقط برای ابتلاء انسانهای شریف خلق شده است.
لكِنِ الماضی قلیلٌ فی الذی قد أقبلا // فاتَّخِذ دِرعَینِ مِن صبرٍ وحَسمٍ سابِغَین
ولی آنچه در گذشته برایت پیش آمده در مقایسه با آنچه برایت رخ خواهد داد ناچیز است؛ پس زرهی پولادین از صبر برگیر و قاطعیتی دو چندان پیشه کن.
ستذوقُ الموتَ ظلماً ظامیاً فی كربلا // وستَبقىٰ فی ثراها عافراً مُنجَدلا
به زودی به خاطر ستمی که بر تو می شود مرگ را در حال تشنگی در کربلا خواهی چشید و در آن بیابان با تنی خاک آلود و افتاده بر زمین باقی خواهی ماند.
وكأنی بلئیمِ الأصلِ شمراً قد عَلا // صدرَكَ الطاهرَ بالسیفِ یحُزُّ الوَدَجَین
گویا اکنون شمرِ فرومایه را میبینم که بر سینه ی پاک تو می رود و دو شاهرگ را با شمشیر میبُرد...
ذَبَحَ الشمرُ حسینا لیتَنی كنتُ وِقاه // وغَدَا الأملاكُ تَبكیه خُصوصاً عُتَقاه
شمر، حسینعلیه السلام را سر برید، کاش من پیش مرگ او می شدم؛ و همه ی ملائکه مخصوصاً آزادشدگانِ آنها (مراد شاعر، فطرس است که توبه ی وی به برکت امام حسین علیه السلام پذیرفته شد) بر وی گریستند!
ما دَرَى الملعونُ شمرٌ أیَّ صدرٍ قد رَقاه // صدرَ مَن داسَ فِخاراً فوقَ فَرقِ الفَرقَدَین
شمر ملعون ندانست که بر فراز سینه ی چه کسی رفت! سینه ی کسی که با افتخار، ستارگان آسمان را زیر پا گذاشت!
فتَكَ العصفورُ بالصَّقرِ فیا لَلعجبِ // ذَبَحَ الشمرُ حسیناً غیرةَ اللهِ اغضَبی
وا عجبا از اینکه یک گنجشک، یک باز شکاری را با نیرنگ به طرز فجیعی کشت! شمر، حسین علیه السلام را سر برید! ای غیرت خدا! به خشم بیا!
حیدرُ آجَرَك اللهُ بعالی الرُّتَبِ // أدرَكَ الأعداءُ فیه ثَأْرَ بدرٍ وحنین
یا امیرالمؤمنین! خداوند برترین اجرها را نصیبت کند. دشمنان در کربلا خون های بدر و حنین را تلافی کردند...
نظرات