رب خطاپـوش تویـی عبـد خطاکـار، منم
رب خطاپـوش تویـی عبـد خطاکـار، منم
مستحق عفـو تویـی مستحـق نـار، منـم
لطف و کرم بین که دمد بوی گل از پیرهنم
گرچه تو خود باخبری خارتـر از خار، منم
گرچه سیه گشته رویم عفو تو داد آبرویم
آنکه گناهش شـده با عفو تو تکرار، منم
آنکه مرا دستتهی دید و پذیرفت تویی
آنکه ز لطـف و کرمت آمده سرشار منم
آنکه رها سازدم از دام خطا کیست؟ تویی
آنکه به زنجیـر خطا گشتـه گرفتـار، منم
آنکه کند جرم مرا از کـرمش عفو، تویی
آنکه فقط خوانـده تــو را داور غفار، منم
گر به جحیمم فکنی یـا بـه بهشتم ببری
بنـدۀ عشـق علـی و عتـرت اطهـار منم
«میثمم» و مهر علی حک شده بر لوح دلم
خـاک، ولــی خـاک در حیـدر کرار منم
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
*************************************
روی نیزه چه پریشان شده خورشید، خدا رحم کند
دختری حنجر خونین تو را دید، خدا رحم کند
روی دستان پدر رفت که سیراب شود
ناگهان مادری از واقعه پرسید، خدا رحم کند
صورت ماه به پیشانی خاک افتاد، و
عطر یاس آن طرف علقمه پیچید، خدا رحم کند
مادری گوشه ی گودال صدا زد... پسرم...!
شمر بر سینه ی تو ...حرمله خندید، خدا رحم کند
کاش از خیمه نبیند که ز هر سوی سپاه
تیر بر پیکر بی جان تو بارید... خدا رحم کند
ذوالجناح آمد و با خود... خبرت را آورد
خیمه ها سوخت ... دل فاطمه لرزید، خدا رحم کند
عرش خم شد ... نفس اهل حرم بند آمد
خواهر از چشمه ی رگهای تو بوسید، خدا رحم کند
خیمه آتش زدن و خار مغیلان به کنار
به خدا دخترک از حرمله ترسید، خدا رحم کند
آنقدر کنج خرابه دل ما را سوزاند
روی نیزه پدرش آمد و.... فهمید... ! ، خدا رحم کند
مجلس بزم یزید و لب قرآنی تو
خیزران بر لب و دندان تو کوبید، خدا رحم کند
حضرت ساقی عطشان به وفایت سوگند
نشود کودکی از مشک تو نومید، خدا رحم کند
شاعر: نعیمه امامی
مستحق عفـو تویـی مستحـق نـار، منـم
لطف و کرم بین که دمد بوی گل از پیرهنم
گرچه تو خود باخبری خارتـر از خار، منم
گرچه سیه گشته رویم عفو تو داد آبرویم
آنکه گناهش شـده با عفو تو تکرار، منم
آنکه مرا دستتهی دید و پذیرفت تویی
آنکه ز لطـف و کرمت آمده سرشار منم
آنکه رها سازدم از دام خطا کیست؟ تویی
آنکه به زنجیـر خطا گشتـه گرفتـار، منم
آنکه کند جرم مرا از کـرمش عفو، تویی
آنکه فقط خوانـده تــو را داور غفار، منم
گر به جحیمم فکنی یـا بـه بهشتم ببری
بنـدۀ عشـق علـی و عتـرت اطهـار منم
«میثمم» و مهر علی حک شده بر لوح دلم
خـاک، ولــی خـاک در حیـدر کرار منم
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
*************************************
روی نیزه چه پریشان شده خورشید، خدا رحم کند
دختری حنجر خونین تو را دید، خدا رحم کند
روی دستان پدر رفت که سیراب شود
ناگهان مادری از واقعه پرسید، خدا رحم کند
صورت ماه به پیشانی خاک افتاد، و
عطر یاس آن طرف علقمه پیچید، خدا رحم کند
مادری گوشه ی گودال صدا زد... پسرم...!
شمر بر سینه ی تو ...حرمله خندید، خدا رحم کند
کاش از خیمه نبیند که ز هر سوی سپاه
تیر بر پیکر بی جان تو بارید... خدا رحم کند
ذوالجناح آمد و با خود... خبرت را آورد
خیمه ها سوخت ... دل فاطمه لرزید، خدا رحم کند
عرش خم شد ... نفس اهل حرم بند آمد
خواهر از چشمه ی رگهای تو بوسید، خدا رحم کند
خیمه آتش زدن و خار مغیلان به کنار
به خدا دخترک از حرمله ترسید، خدا رحم کند
آنقدر کنج خرابه دل ما را سوزاند
روی نیزه پدرش آمد و.... فهمید... ! ، خدا رحم کند
مجلس بزم یزید و لب قرآنی تو
خیزران بر لب و دندان تو کوبید، خدا رحم کند
حضرت ساقی عطشان به وفایت سوگند
نشود کودکی از مشک تو نومید، خدا رحم کند
شاعر: نعیمه امامی
نظرات