پایگاه رسمی میثم مطیعی پایگاه رسمی میثم مطیعی، Meysam motiee ، گمنام ، Gomanm ، میثاق ، Misaq

امامزاده قاضی الصابر (ع)

مناجات‌خوانی شب‌های ماه مبارک رمضان

با نوای: حاج میثم مطیعی

از چهارشنبه ۱۴۰۳/۱/۰۸ (شب ۱۷ ماه رمضان)

شروع مراسم: ساعت ۲۳

مكان: تهران، میدان شيخ بهایی، ده ونک

امامزاده قاضی الصابر (علیه‌السّلام)

..............................................................

« برنامه شب های قدر »
دعای جوشن‌کبیر، عزاداری و مراسم قرآن‌به‌سر

شروع دعای جوشن کبیر: رأس ساعت ۲۳ 
پایان مراسم ساعت ۲:۳۰

مكان: تهران، میدان شيخ بهایی، ده ونک

امامزاده قاضی الصابر (علیه‌السّلام)

مناجات جانسوز امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نخلستان های مدینه

منبع: مجموعة ورّام بن ابی فراس، ج‏2، ص: 156-157

(ورّام بن ابى فراس از علماى قرن ششم و اوایل هفتم هجرى‏ و جد سید بن طاووس)

عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ قَالَ‏ كُنَّا جُلُوساً فِي‏ مَسْجِدِ النَّبِيِ‏ ص فَتَذَاكَرْنَا أَحْوَالَ أَهْلِ بَدْرٍ وَ بَيْعَةِ الرِّضْوَانِ فَقَالَ أَبُو الدَّرْدَاءِ يَا قَوْمِ أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِأَقَلِّ الْقَوْمِ مَالًا وَ أَكْثَرِهِمْ وَرَعاً

وَ أَشَدِّهِمُ اجْتِهَاداً فِي الْعِبَادَةِ قَالُوا مَنْ هُوَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع قَالَ فَوَ اللَّهِ إِنْ كَانَ فِي جَمَاعَةِ ذَلِكَ الْمَجْلِسِ إِلَّا مُعْرِضٌ عَنْهُ بِوَجْهِهِ ثُمَّ انْتَدَبَ لَهُ رَجُلٌ‏ مِنَ

الْأَنْصَارِ يُقَالُ لَهُ عُوَيْمِرٌ فَقَالَ لَقَدْ تَكَلَّمْتَ بِكَلِمَةٍ مَا وَافَقَكَ عَلَيْهَا أَحَدٌ مُنْذُ أَتَيْتَ بِهَا فَقَالَ أَبُو الدَّرْدَاءِ يَا قَوْمِ إِنِّي قَائِلٌ مَا رَأَيْتُ وَ لْيَقُلْ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْكُمْ مَا رَأَى رَأَيْتُ وَ

شَاهَدْتُ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ بِسُوَيْحَاتِ‏ بَنِي النَّجَّارِ وَ قَدِ اعْتَزَلَ عَنْ مَوَالِيهِ وَ اخْتَفَى مِمَّنْ يَلِيهِ وَ قَدِ اسْتَتَرَ بِبُعَيْلَاتِ النَّخْلِ‏ فَافْتَقَدْتُهُ وَ بَعُدَ عَلَيَّ مَكَانُهُ فَقُلْتُ لَحِقَ

بِمَنْزِلِهِ فَإِذَا بِصَوْتٍ حَزِينٍ وَ نَغْمَةٍ شَجِيٍ‏ وَ هُوَ يَقُولُ إِلَهِي كَمْ مِنْ مُوبِقَةٍ حَلُمْتَ عَنْ مُقَابَلَتِهَا بِنِعْمَتِكَ وَ كَمْ مِنْ جَرِيرَةٍ تَكَرَّمْتَ عَنْ كَشْفِهَا بِكَرَمِكَ إِلَهِي إِنْ طَالَ فِي

عِصْيَانِكَ عُمُرِي وَ عَظُمَ فِي الصُّحُفِ ذَنْبِي فَمَا أَنَا مُؤَمِّلٌ غَيْرَ غُفْرَانِكَ وَ لَا أَنَا رَاجٍ غَيْرَ رِضْوَانِكَ فَشَغَلَنِي الصَّوْتُ وَ اقْتَفَيْتُ الْأَثَرَ فَإِذَا هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ بِعَيْنِهِ

فَاسْتَتَرْتُ لِأَسْمَعَ كَلَامَهُ وَ أَخْمَلْتُ الْحَرَكَةَ فَرَكَعَ رَكَعَاتٍ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ الْغَابِرِ ثُمَّ فَرَغَ إِلَى الدُّعَاءِ وَ التَّضَرُّعِ وَ الْبُكَاءِ وَ الْبَثِّ وَ الشَّكْوَى فَكَانَ مِمَّا نَاجَى بِهِ اللَّهَ عَزَّ وَ

جَلَّ أَنْ قَالَ اللَّهُمَّ إِنِّي أُفَكِّرُ فِي عَفْوِكَ فَتَهُونُ عَلَيَّ خَطِيئَتِي ثُمَّ أَذْكُرُ الْعَظِيمَ مِنْ أَخْذِكَ فَتَعْظُمُ عَلَيَّ بَلِيَّتِي ثُمَّ قَالَ آهِ إِنْ قَرَأْتُ فِي الصُّحُفِ سَيِّئَةً أَنَا نَاسِيهَا وَ أَنْتَ

مُحْصِيهَا فَتَقُولُ خُذُوهُ فَيَا لَهُ مِنْ مَأْخُوذٍ لَا تُنْجِيهِ عَشِيرَتُهُ وَ لَا تَنْفَعُهُ قَبِيلَتُهُ تَرْحَمُهُ الْمَلَأُ إِذَا أُذِّنَ فِيهِ بِالنِّدَاءِ ثُمَّ قَالَ آهِ مِنْ نَارٍ تُنْضِجُ الْأَكْبَادَ وَ الْكُلَى آهِ مِنْ نَارٍ نَزَّاعَةٍ

لِلشَّوَى آهِ مِنْ غَمْرَةٍ فِي مُلْهَبَاتِ لَظَى ثُمَّ أَمْعَنَ فِي الْبُكَاءِ فَلَمْ أَسْمَعْ لَهُ حِسّاً وَ لَا حَرَكَةً فَقُلْتُ غَلَبَ عَلَيْهِ النَّوْمُ لِطُولِ السَّهَرِ أُوْقِظُهُ لِصَلَاةِ الْفَجْرِ قَالَ أَبُو الدَّرْدَاءِ

فَأَتَيْتُهُ فَإِذَا هُوَ كَالْخَشَبَةِ الْمُلْقَاةِ فَحَرَّكْتُهُ فَلَمْ يَتَحَرَّكْ وَ زَوَيْتُهُ فَلَمْ يَنْزَوِ فَقُلْتُ‏ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ مَاتَ وَ اللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ فَأَتَيْتُ مَنْزِلَهُ مُبَادِراً أَنْعَاهُ إِلَيْهِمْ

فَقَالَتْ فَاطِمَةُ يَا أَبَا الدَّرْدَاءِ مَا كَانَ مِنْ شَأْنِهِ وَ قِصَّتِهِ فَأَخْبَرْتُهَا الْخَبَرَ فَقَالَتْ هِيَ وَ اللَّهِ يَا أَبَا الدَّرْدَاءِ الْغَشْيَةُ الَّتِي تَأْخُذُهُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ تَعَالَى ثُمَّ أَتَوْهُ بِمَاءٍ فَنَضَحُوهُ

عَلَى وَجْهِهِ فَأَفَاقَ وَ نَظَرَ إِلَيَّ وَ أَنَا أَبْكِي فَقَالَ مَا بُكَاؤُكَ يَا أَبَا الدَّرْدَاءِ فَقُلْتُ مِمَّا أَرَاهُ تُنْزِلُهُ بِنَفْسِكَ فَقَالَ يَا أَبَا الدَّرْدَاءِ فَكَيْفَ لَوْ رَأَيْتَنِي وَ قَدْ دُعِيَ بِي إِلَى الْحِسَابِ وَ

أَيْقَنَ أَهْلُ الْجَرَائِمِ بِالْعَذَابِ وَ احْتَوَشَتْنِي مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ وَ زَبَانِيَةٌ فِظَاظٌ وَ أُوقِفْتُ بَيْنَ يَدَيِ الْجَبَّارِ وَ قَدْ أَسْلَمَنِي الْأَحِبَّاءُ وَ رَحِمَنِي أَهْلُ الدُّنْيَا لَكُنْتَ أَشَدَّ رَحْمَةً

لِي بَيْنَ يَدَيْ مَنْ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ خَافِيَةٌ قَالَ أَبُو الدَّرْدَاءِ فَوَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ ذَلِكَ لِأَحَدٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ ص‏

عروة بن زبير می گويد: در مسجد رسول خدا نشسته بوديم و در باره احوال شركت‏ كنندگان در جنگ بدر و بيعت رضوان گفتگو می كرديم. ابو الدرداء گفت: آيا به شما در باره كسى كه مال او از همه كمتر و پارسايى او از همه بيشتر و كوشش او در عبادت از همه سخت‏تر بود، اطلاع رسانی کنم؟ گفتند: آرى، او كيست؟ گفت: على بن ابى طالب. به خدا سوگند همه كسانى كه آنجا بودند از ابو الدرداء رو برگرداندند. آنگاه مردى از انصار به او گفت: سخنى گفتى كه هيچ كس با تو موافق و همراه نبود. ابو الدرداء گفت: من آنچه ديده‏ام، می گويم. هر يك از شما هم هر چه ديده است، بگويد. من على بن ابى طالب را كنار محله بنى نجار ديدم كه از همراهان خود كناره گرفت و خود را در گوشه‏اى از نخلستان پنهان كرد. در آغاز من پنداشتم كه على به خانه‏اش رفته است. ناگاه آواى اندوهگين و نغمه دل انگيزى شنيدم كه می گفت: پروردگارا، چه بسيار عوامل هلاك را كه از من دور کردی و در مقابل، نعمت ارزانى داشتى و چه بسيار دشواريها كه با كرم خود آن را گشودى. پروردگارا، اگر عمر من در نافرمانى از تو دراز شود، گناه من در نامه عمل‏ من بزرگ خواهد شد و من به چيزى جز آمرزش تو دل نبسته‏ام و جز به رضوان و خشنودى تو اميدوار نيستم.
اين صداى جان سوز مرا به خود متوجه كرد و در پى آن رفتم. ناگاه ديدم على بن ابى طالب است. خود را از او پنهان کردم تا مناجاتش را بشنوم و از جاى خود تكان نخوردم. على (ع) در آن دل شب نخست چند ركعت نماز گزارد و باز به دعا و تضرع و گريه روى آورد... از جمله راز و نياز او با خداوند اين گفتار بود: پروردگارا، هر گاه به عفو تو می انديشم، گناهم بر من سبك می شود و هر گاه به شدتِ سختگيرى تو می انديشم، گرفتارى و بلاى من سخت مى شود. واى بر من اگر در كارنامه خويش گناهى را ببينم و بخوانم كه آن را فراموش كرده باشم و تو آن را به حساب آورده باشى و بگويى بگيريدش! واى، واى بر این گرفتارى كه خویشاوندان انسان نمی تواند او را نجات دهند و فایده ای براى او ندارند... واى از آتشى كه جگرها و كليه‏ها را می سوزاند و گوشت و پوست را می كند و از ميان می برد. واى از فرو گرفتن شراره‏اى از شراره‏هاى آتش آنگاه على سخت گريست و ناگاه نه صدايى از او شنيدم و نه حركتى از او ديدم. با خود گفتم: از شدت بى‏خوابى و شب‏ زنده‏ دارى‏ خواب بر او چيره شده ولی بايد هم اكنون او را براى نماز صبح بيدار كنم. ابو الدرداء می گويد: خود را به او رساندم. ديدم همچون چوب خشكى به زمين افتاده است. حركتش دادم. ديدم هيچ تكان نمی خورد. هر چه كوشش كردم، اثرى نكرد. گفتم: انا لله و انا اليه راجعون‏، به خدا سوگند كه على بن ابى طالب درگذشته است! شتابان به سوى خانه‏اش حركت كردم تا به خانواده اش خبر دهم. فاطمه (ع) فرمود: ابو درداء، ماجرا از چه قرار است؟
وقتی ماجرا را بازگو کردم، فرمود: ابو درداء، به خدا سوگند اين حالت، غشى است كه از بيم خداوند او را فرا می گيرد. مقدارى آب آوردند و بر چهره‏اش زدند. به هوش آمد و به من نگريست كه می گريستم. فرمود: ابو درداء، چرا ‏گريه می کنی؟ گفتم: به خاطر رفتاری است که با خود می کنی. فرمود: ابو درداء، پس چگونه خواهد بود آنگاه كه مرا براى حساب فرا خوانند و گنهكاران يقين به عذاب كنند و فرشتگان خشن و نگهبانان تندخو بر من گماشته شوند و من در پيشگاه ملك جبار بر پا باشم و دوستان مرا تسليم كرده باشند و همه اهل دنيا بر من رحمت آورند! در آن حال رحمت و دلسوزى تو بر من‏ بيش از اين خواهد بود، آن هم در پيشگاه كسى كه هيچ پوشيده‏ ای بر او پوشيده نمی ماند. آنگاه ابو درداء به آن گروه گفت: به خدا سوگند من چنين حالى در هيچ يك از اصحاب پيامبر(ص) نديدم.
ردیف عنوان فایل حجم پخش آنلاین دانلود
۱
مناجات جانسوز امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نخلستان های مدینه
44.81 MB
دانلود صوت
۲
مناجات جانسوز امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نخلستان های مدینه
44.81 MB
دانلود صوت