على حجابِها الدمُ یسیلْ
يا فاطمةْ .. من ذا الذي قد لَطَمَا؟
ای فاطمه! چه کسی بر تو سیلی زد؟
من ذا الذي بالدارِ ناراً أضرما
چه کسی بر درب خانهات آتش افروخت؟
أينَ الأميْرُ عن ضُلُوعٍ هُشِّمَتْ
وقتی سینهات را شکستند، مولا کجا بود؟
هل يُؤخَذُ الثارُ لصدرٍ هُشِّما؟
آیا انتقام سینه شکسته گرفته خواهد شد؟
لَقدْ هَوَتْ ...و طفلُها هوى
فاطمه برزمین افتاد .... و فرزندش سقط شد
و أَسْبَلتْ... مَدامِعَ النوى
و اشک دوری و کوچ [از دنیا] از دیدگان جاری ساخت
أهكذا تُروَّعُ البتولْ ؟
آیا اینگونه زهرای بتول را میترسانند
وهيَ وديعةُ الرسولْ!!
در حالی که او امانت رسول الله است؟
(يا زهرا ... سلامُ اللهِ عليكِ)
یازهرا... سلام خدا بر تو باد
يا فاطمةْ ... تأوّهَ الضِّلعُ الكسيرْ
ای فاطمه، سینه شکسته تو آه میکشد
كأنّهُ طيرٌ و لكنْ لا يطيرْ
گویی پرندهای است ولی پرواز نمیکند
خواطِرُ المسمارِ يا سيدتي
مولای من! خاطرههای میخ در
فوقَ دموعِ الهاشميّاتِ تسيرْ
بالاتر از اشکهای فاطمه و زنان بنیهاشم سیر میکند
أميرةٌ ... و تاجُها الهُدى
فاطمه امیره است... و تاجش هدایت
و زَهرةُ ... حجابُها الندى
فاطمه شکوفه است... و حجابش شبنمی روی این شکوفه
على حجابِها الدمُ يسيلْ
خون بر حجابش جاری میشود
وهي وديعةُ الرسولْ !!
در حالی که او امانت رسول الله است
(يا زهرا ..سلامُ اللهِ عَليكِ)
یازهرا... سلام خدا بر تو باد
شاعر: احمد حسن الحجیری از بحرین
نظرات