در و دیوار تمام شهر، هم ناله با بشیر است
ورود کاروان اسیران کربلا به شهر مدینه:
در و دیوار تمام شهر، هم ناله با بشیر است
برای افسوس و بی تابی، آه ای مدینه دیر است
عجب پایان نفس گیری، شده نصیب زینب
دل عالم را پریشان کرد، دل غریب زینب
چه ها آورده زمانه بر، سر حبیب زینب
وای
بسوزی فلک سایه بانم رفت
که در یک غروب آسمانم رفت
حسینم تمام جهانم رفت
وای
بسوزد از این غصه جان من
بمیرم بر آن پاره پاره تن
که از او فقط مانده پیراهن
(حسین من ای حسین من) (امان از تنهایی زینب)
مدینه از سوز آه من، *بشنو تو این حکایت*
بریده دیدم چه سرهایی، *بی جرم و بی جنایت*
اگر تسبیح تن اکبر، جدا جدا نمیشد
کنار شط پیکر سقا، اگر رها نمیشد
چه میشد گر پای دشمنها، به خیمه وا نمیشد
وای
من و کربلا و خبرهایش
نمیگویم از دردسرهایش
به ام البنین از پسرهایش
وای
الهی و ربی... پریشانم
رهایم کن از بند هجرانم
چرا زنده ماندم؟.. نمیدانم
(حسین من ای حسین من) (امان از تنهایی زینب)
شاعر: رضا یزدانی
در و دیوار تمام شهر، هم ناله با بشیر است
برای افسوس و بی تابی، آه ای مدینه دیر است
عجب پایان نفس گیری، شده نصیب زینب
دل عالم را پریشان کرد، دل غریب زینب
چه ها آورده زمانه بر، سر حبیب زینب
وای
بسوزی فلک سایه بانم رفت
که در یک غروب آسمانم رفت
حسینم تمام جهانم رفت
وای
بسوزد از این غصه جان من
بمیرم بر آن پاره پاره تن
که از او فقط مانده پیراهن
(حسین من ای حسین من) (امان از تنهایی زینب)
مدینه از سوز آه من، *بشنو تو این حکایت*
بریده دیدم چه سرهایی، *بی جرم و بی جنایت*
اگر تسبیح تن اکبر، جدا جدا نمیشد
کنار شط پیکر سقا، اگر رها نمیشد
چه میشد گر پای دشمنها، به خیمه وا نمیشد
وای
من و کربلا و خبرهایش
نمیگویم از دردسرهایش
به ام البنین از پسرهایش
وای
الهی و ربی... پریشانم
رهایم کن از بند هجرانم
چرا زنده ماندم؟.. نمیدانم
(حسین من ای حسین من) (امان از تنهایی زینب)
شاعر: رضا یزدانی
نظرات