بابا برایم دعا کن ، شام مرا کربلا کن
دیگر شکستن ندارد ، بال و پر کوچک من
میترسم از هم بپاشد ، این پیکر کوچک من
آه ای سر روی زانو ، ای ماه آشفته گیسو
دیشب خودت روضه خواندی ، بر منبر کوچک من
این درد درمان ندارد ، میدانم امکان ندارد
زخم سرت را ببندی ، با معجر کوچک من
غارتگران دل نکندند ، از گوش و از گوشواره
انگشت و انگشتر تو ، انگشتر کوچک من
آتش به جان جهان زد ، دستی که با خیزران زد
یا برلب خونی تو یا بر سر کوچک من
بابا برایم دعا کن ، شام مرا کربلا کن
یکبار دیگر صدا کن : ای دختر کوچک من!
شاعر: احمد علوی
میترسم از هم بپاشد ، این پیکر کوچک من
آه ای سر روی زانو ، ای ماه آشفته گیسو
دیشب خودت روضه خواندی ، بر منبر کوچک من
این درد درمان ندارد ، میدانم امکان ندارد
زخم سرت را ببندی ، با معجر کوچک من
غارتگران دل نکندند ، از گوش و از گوشواره
انگشت و انگشتر تو ، انگشتر کوچک من
آتش به جان جهان زد ، دستی که با خیزران زد
یا برلب خونی تو یا بر سر کوچک من
بابا برایم دعا کن ، شام مرا کربلا کن
یکبار دیگر صدا کن : ای دختر کوچک من!
شاعر: احمد علوی
نظرات