به لب های تو می زد چوب ، بوسه
نگاهش را به چشمت دوخت زینب
ز چشمان تو صبر آموخت زینب
به لب های تو می زد چوب ، بوسه
به پیش چشم تو می سوخت زینب
فدای ذکر یارب یا رب تو
چه اشکی دارد امشب زینب تو
به لب آورده جان کاروان را
به هر چوبی که می زد بر لب تو
تمام روضه آن شب بر ملا بود
گمانم کربلا در کربلا بود
بمیرم بوسه های خیزرانی
فقط یک روضه ي طشت طلا بود
شاعر: یوسف رحیمی
ز چشمان تو صبر آموخت زینب
به لب های تو می زد چوب ، بوسه
به پیش چشم تو می سوخت زینب
فدای ذکر یارب یا رب تو
چه اشکی دارد امشب زینب تو
به لب آورده جان کاروان را
به هر چوبی که می زد بر لب تو
تمام روضه آن شب بر ملا بود
گمانم کربلا در کربلا بود
بمیرم بوسه های خیزرانی
فقط یک روضه ي طشت طلا بود
شاعر: یوسف رحیمی
نظرات