تماشایی دارد از خیمه طلوع ماه بنی هاشم
تماشایی دارد از خیمه، طلوع ماه بنی هاشم
دلش روشن، چهره اش خندان
سوی میدان می شود عازم
به پیشانیش نور سجده نمایان
دو چشم بصیرش دو خورشید تابان
یلی دست و بازوی او مرتضایی
تو گویی که حیدر میآید به میدان
شوری دارد دل آرام او
دشمن می هراسد از نام او
میدان می لرزد زیر گام او
عباس سرو رشید کربلا
فرات است و تشنه کامی ها
فرات است و این دل خونین
فرات است و بی قراری ها
فرات است و روضه ای سنگین
چه سنگ جفایی، چه تیر خطایی
بر آن ابروان کمانی نشسته
در آن سجده ی سرخ و محراب خونین
تو گویی علی بود و فرق شکسته
تنها از میدان برگشته بابا
حرفی نگفت از عموجان اما
برداشت عمود خیمه را از جا
دلش روشن، چهره اش خندان
سوی میدان می شود عازم
به پیشانیش نور سجده نمایان
دو چشم بصیرش دو خورشید تابان
یلی دست و بازوی او مرتضایی
تو گویی که حیدر میآید به میدان
شوری دارد دل آرام او
دشمن می هراسد از نام او
میدان می لرزد زیر گام او
عباس سرو رشید کربلا
فرات است و تشنه کامی ها
فرات است و این دل خونین
فرات است و بی قراری ها
فرات است و روضه ای سنگین
چه سنگ جفایی، چه تیر خطایی
بر آن ابروان کمانی نشسته
در آن سجده ی سرخ و محراب خونین
تو گویی علی بود و فرق شکسته
تنها از میدان برگشته بابا
حرفی نگفت از عموجان اما
برداشت عمود خیمه را از جا
نظرات