وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم
وقتی که اشک نیست شبی را سحر کنیم
باید که التماس به خون جگر کنیم
ما در فراق خون جگر میخوریم و بس
اصلا حلال نیست که کار دگر کنیم
وقتی طواف گرد تو را دور میزنم
پروانه نیستیم طواف حجر کنیم
ما بار خویش بسته و آماده ی توایم
کافیست تا اشاره کنی و سفر کنیم
دوری تو خسارت ما را زیاد کرد
راضی مشو که بیشتر از این ضرر کنیم
ما را مران زخویش که عهد بسته ایم
تا خویش را به پات گرفتار تر کنیم
تو باز هم به رسم خودت میکنی کرم
هر چند اشتباهی از اینجا گذر کنیم
ای آفتاب، اول صبح ظهور تو
ما می رویم فاطمه را باخبر کنیم
شاعر :علي اكبر لطيفيان
باید که التماس به خون جگر کنیم
ما در فراق خون جگر میخوریم و بس
اصلا حلال نیست که کار دگر کنیم
وقتی طواف گرد تو را دور میزنم
پروانه نیستیم طواف حجر کنیم
ما بار خویش بسته و آماده ی توایم
کافیست تا اشاره کنی و سفر کنیم
دوری تو خسارت ما را زیاد کرد
راضی مشو که بیشتر از این ضرر کنیم
ما را مران زخویش که عهد بسته ایم
تا خویش را به پات گرفتار تر کنیم
تو باز هم به رسم خودت میکنی کرم
هر چند اشتباهی از اینجا گذر کنیم
ای آفتاب، اول صبح ظهور تو
ما می رویم فاطمه را باخبر کنیم
شاعر :علي اكبر لطيفيان
نظرات