بیا که پنجره را غرق در ستاره کنیم
بیا که پنجره را غرق در ستاره کنیم
نشانه های خداوند را شماره کنیم
بهشت گمشده را در زمین نظاره کنیم
به سبک زندگی فاطمه اشاره اشاره کنیم
جهان ما شده روشن به نور اعطینا
خدا به اهل زمین هدیه داده زهرا را
به وصف زندگی اش شاعران پریشانند
میان این همه مضمون ناب حیرانند
حجاب فاطمه توحید را زده فریاد
گره به مقنعه زد پیش کور مادر زاد
کسی که عالم و آدم به پای او افتاد
شب عروسی خود پیرهن به سائل داد
جهاز فاطمه یعنی سبد سبد احساس
دو تا سفال دو تا آبگینه یک دستاس
چه اتفاق قشنگی چقدر زیبا بود
جهان برای شکوفا شدن مهیا بود
و این قشنگترین اتفاق دنیا بود
که دست فاطمه در دستهای مولا بود
در این میانه پیمبر پر از تبسم بود
و با زبان غزل شاعرانه می فرمود:
نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم
خدانکرده اگر زخم بود مرهم هم
صفا و کعبه و رکن و مقام و زمزم هم
چرا که کعبه من هم علی است، فاطمه هم
و آیه آیه به تکرار گفت امت من
امانت است کتاب خدا و عترت من
همیشه نام علی را امام بگذارید
به خانواده من احترام بگذارید
برای فاطمه سنگ تمام بگذارید
به روی زخم دلش التیام بگذارید
همین که خشک شد و ریخت برگ حنانه
شکست حرمت و آتش گرفت آن خانه
کسی که در وسط شعله بود زهرا بود
اگر چه در دل آتش به فکر مولا بود
که ذوالفقار علی در مدینه تنها بود
میان شعله در آیه های کوثر سوخت
سپر برای ولایت شدن به ما آموخت
نشانه های خداوند را شماره کنیم
بهشت گمشده را در زمین نظاره کنیم
به سبک زندگی فاطمه اشاره اشاره کنیم
جهان ما شده روشن به نور اعطینا
خدا به اهل زمین هدیه داده زهرا را
به وصف زندگی اش شاعران پریشانند
میان این همه مضمون ناب حیرانند
حجاب فاطمه توحید را زده فریاد
گره به مقنعه زد پیش کور مادر زاد
کسی که عالم و آدم به پای او افتاد
شب عروسی خود پیرهن به سائل داد
جهاز فاطمه یعنی سبد سبد احساس
دو تا سفال دو تا آبگینه یک دستاس
چه اتفاق قشنگی چقدر زیبا بود
جهان برای شکوفا شدن مهیا بود
و این قشنگترین اتفاق دنیا بود
که دست فاطمه در دستهای مولا بود
در این میانه پیمبر پر از تبسم بود
و با زبان غزل شاعرانه می فرمود:
نفس نفس همه جا عاشقانه همدم هم
خدانکرده اگر زخم بود مرهم هم
صفا و کعبه و رکن و مقام و زمزم هم
چرا که کعبه من هم علی است، فاطمه هم
و آیه آیه به تکرار گفت امت من
امانت است کتاب خدا و عترت من
همیشه نام علی را امام بگذارید
به خانواده من احترام بگذارید
برای فاطمه سنگ تمام بگذارید
به روی زخم دلش التیام بگذارید
همین که خشک شد و ریخت برگ حنانه
شکست حرمت و آتش گرفت آن خانه
کسی که در وسط شعله بود زهرا بود
اگر چه در دل آتش به فکر مولا بود
که ذوالفقار علی در مدینه تنها بود
میان شعله در آیه های کوثر سوخت
سپر برای ولایت شدن به ما آموخت
نظرات