هر شب یتیم توست دل جمکرانیم
هر شب یتیم توست دل جمکرانیم
جانم به لب رسیده بیا یار جانیم
از بادها نشانی تان را گرفته ام
عمریست عاجزانه پی آن نشانیم
طی شد جوانی من و رؤیت نشد رخت
شرمنده جوانی از این زندگانی ام
با من بگو که خیمه کجا می کنی به پا؟
آخر چرا به خاک سیه می نشانی ام
در روضه احتمال حضورت قوی تر است
شاید به عشق نام عمویت بخوانی ام
این روزها که حال مرا درک می کنی
بگذار دست بر دل آتش فشانی ام
در به دری برای غلام تو خوب نیست
تایید کن، تایید کن که نوکر صاحب زمانیم
جانم به لب رسیده بیا یار جانیم
از بادها نشانی تان را گرفته ام
عمریست عاجزانه پی آن نشانیم
طی شد جوانی من و رؤیت نشد رخت
شرمنده جوانی از این زندگانی ام
با من بگو که خیمه کجا می کنی به پا؟
آخر چرا به خاک سیه می نشانی ام
در روضه احتمال حضورت قوی تر است
شاید به عشق نام عمویت بخوانی ام
این روزها که حال مرا درک می کنی
بگذار دست بر دل آتش فشانی ام
در به دری برای غلام تو خوب نیست
تایید کن، تایید کن که نوکر صاحب زمانیم
نظرات