دلگیرم از زمانه بیا مهربان من
دلگیرم از زمانه بیا مهربان من
بر لب رسیده از غم ایام جان من
دنیا مرا به بند اسارت کشیده است
رنگ قفس شده همه ی آسمان من
عمرم به سر شد و نشدم آنچه خواستی
باران شرم می چکد از دیدگان من
عشاق را به رنج و بلا آزموده اند
ای وای اگر فراق بود امتحان ما
شبگرد فاطمه شب جمعه برای تو
شب های چارشنبه هفته از آن من
یک شب به خاطر سفر کربلای تو
یک شب به خاطر سفر جمکران من
با خود ببر مرا سحر جمعه کربلا
تا تل زینبیه شوی روضه خوان من
با یک نگه برای دلم فتح باب کن
گردم فدایی تو ، امام زمان من
شاعر : یوسف رحیمی
بر لب رسیده از غم ایام جان من
دنیا مرا به بند اسارت کشیده است
رنگ قفس شده همه ی آسمان من
عمرم به سر شد و نشدم آنچه خواستی
باران شرم می چکد از دیدگان من
عشاق را به رنج و بلا آزموده اند
ای وای اگر فراق بود امتحان ما
شبگرد فاطمه شب جمعه برای تو
شب های چارشنبه هفته از آن من
یک شب به خاطر سفر کربلای تو
یک شب به خاطر سفر جمکران من
با خود ببر مرا سحر جمعه کربلا
تا تل زینبیه شوی روضه خوان من
با یک نگه برای دلم فتح باب کن
گردم فدایی تو ، امام زمان من
شاعر : یوسف رحیمی
نظرات