گمان مبر که دگر بی تو زنده خواهم ماند، به عزت و شرف لا اله الا الله.
به تازه كردن اندوه من میآيند، آه...
مسافران كه هر از گاه می رسند از راه
نمانده است تو را هيچ ياد يار و ديار
نمانده است مرا هيچ غير آه و نگاه
نشسته است به راهت هزار چشمِ سپيد
تو دل به راه ندادی هزار سال سياه
من آه ميكشم و باز بيشتر شده است
مهِ زمين و دم آسمان و هاله ماه
حساب روز و شب و سال و ماه دستم نيست
تو خود به ياد بياور قرار خود را گاه
گمان مبر كه دگر بی تو زنده خواهم ماند
به عزت و شرف لا اله الا الله.
شاعر: محمد مهدی سیار
مسافران كه هر از گاه می رسند از راه
نمانده است تو را هيچ ياد يار و ديار
نمانده است مرا هيچ غير آه و نگاه
نشسته است به راهت هزار چشمِ سپيد
تو دل به راه ندادی هزار سال سياه
من آه ميكشم و باز بيشتر شده است
مهِ زمين و دم آسمان و هاله ماه
حساب روز و شب و سال و ماه دستم نيست
تو خود به ياد بياور قرار خود را گاه
گمان مبر كه دگر بی تو زنده خواهم ماند
به عزت و شرف لا اله الا الله.
شاعر: محمد مهدی سیار
نظرات