باب المراد عالم به روی دوش غلامان
از تو نمانده غیر از، عبایی، در کنج زندان
وای از تن نحیف و امان از، این چشم گریان
زندان شده اسیرت، هر لحظه گوشه گیرت
از تو خجالت می کشد این تازیانه
یکبار بهر تسکین، وا کن زبان به نفرین
جان ها فدای این سکوت عاشقانه
امشب میان سجده آقا دعایمان کن
زندانیان خویشیم از خود رهایمان کن
«مظلوم امام کاظم»
جُرمت دراین زمانه، چه بوده،جز بی گناهی؟
در چاه غم اسیر است، خدایا،آخر چه ماهی؟
گرچه غمت به سر شد، دل تنگ دختر خود-
ماندی و مانده حسرتش به دل هماره
داری عجب نوایی، معصومه ام کجایی؟
بابایت امشب بیقرارت شد دوباره
آری... دل تو هرشب، گشته هواییِ او
پُر کرده آسمان را، بابا کجاییِ او!
«مظلوم امام کاظم»
باب المراد عالم، به روی، دوش غلامان
تشییع پیکر تو، کجا و، آن شاه عطشان!
ای یوسف گرفتار، گرچه تو دیدی آزار
اما تنت به زیر دست و پا نمانده
گرچه غریب و تنها، بودی همیشه اما
طفلت دگر آواره در صحرا نمانده
بی خواب کربلا وبی تاب کاظمینیم
عمری در انتظارِمنتقم حسینیم
«مظلوم امام کاظم»
شاعر: امیر رضا یزدانی
وای از تن نحیف و امان از، این چشم گریان
زندان شده اسیرت، هر لحظه گوشه گیرت
از تو خجالت می کشد این تازیانه
یکبار بهر تسکین، وا کن زبان به نفرین
جان ها فدای این سکوت عاشقانه
امشب میان سجده آقا دعایمان کن
زندانیان خویشیم از خود رهایمان کن
«مظلوم امام کاظم»
جُرمت دراین زمانه، چه بوده،جز بی گناهی؟
در چاه غم اسیر است، خدایا،آخر چه ماهی؟
گرچه غمت به سر شد، دل تنگ دختر خود-
ماندی و مانده حسرتش به دل هماره
داری عجب نوایی، معصومه ام کجایی؟
بابایت امشب بیقرارت شد دوباره
آری... دل تو هرشب، گشته هواییِ او
پُر کرده آسمان را، بابا کجاییِ او!
«مظلوم امام کاظم»
باب المراد عالم، به روی، دوش غلامان
تشییع پیکر تو، کجا و، آن شاه عطشان!
ای یوسف گرفتار، گرچه تو دیدی آزار
اما تنت به زیر دست و پا نمانده
گرچه غریب و تنها، بودی همیشه اما
طفلت دگر آواره در صحرا نمانده
بی خواب کربلا وبی تاب کاظمینیم
عمری در انتظارِمنتقم حسینیم
«مظلوم امام کاظم»
شاعر: امیر رضا یزدانی
نظرات