بهر حفظ جان مولا سوختم
من كه از عشق علي چون شمع شيدا سوختم
صاحب جنت منم، اما در اينجا سوختم
سوختم تا يك سر مويي نسوزد از علي
تا بماند رهبرم من بي مهابا سوختم
بي گنه بودم ولي در آتشم انداختند
محسنم شد كشته، ناليدم كه بابا سوختم
زينبم مي ديد آتش زائر رويم شده
از پريشاني او در بين اعدا سوختم
صورت آتش گرفته تا زسيلي شد كبود
شكر كردم، بهر حفظ جان مولاسوختم
مثل چشم مجتبي مسمار يارب سرخ بود
من نمي گويم چه شد تنهاي تنها سوختم
هركه نان از سفرهی ما برده بود استاده بود
بسكه نامردي بود در اين تماشا سوختم
سوختم تا شعله ي عشقت بماند جاودان
پاي تا سر يا علي با اين تمنا سوختم
شاعر: جواد حيدري
صاحب جنت منم، اما در اينجا سوختم
سوختم تا يك سر مويي نسوزد از علي
تا بماند رهبرم من بي مهابا سوختم
بي گنه بودم ولي در آتشم انداختند
محسنم شد كشته، ناليدم كه بابا سوختم
زينبم مي ديد آتش زائر رويم شده
از پريشاني او در بين اعدا سوختم
صورت آتش گرفته تا زسيلي شد كبود
شكر كردم، بهر حفظ جان مولاسوختم
مثل چشم مجتبي مسمار يارب سرخ بود
من نمي گويم چه شد تنهاي تنها سوختم
هركه نان از سفرهی ما برده بود استاده بود
بسكه نامردي بود در اين تماشا سوختم
سوختم تا شعله ي عشقت بماند جاودان
پاي تا سر يا علي با اين تمنا سوختم
شاعر: جواد حيدري
نظرات