نمیره خاطراتش هرگز از یاد
غم از من هق هق جانکاه از تو
شکست قدّ ولی الله از تو
چقد رو میزدی به مردم شهر
برای یاری من آه از تو
امید شفای تو اوج دعا و نیاز من
بمیرم بمیرم شکسته شدی ای نماز من
«نرو یار حیدر»
نمیره خاطراتش هرگز از یاد
شبی که چادرت رو خاک افتاد
بهم گفتن شکسته گوشوارهاش
مبادا صورتت... ای داد بی داد
بگو چه کنم با دری که دلم رو زده آتیش
که مونده هنوزم رو چادر خاکیت رد آتیش
«نرو یار حیدر»
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری الحمدلله
همین که در زدم دیدم دوباره
خودت پشت دری الحمدلله
نرو تا که خیره نگاهم به در بشه بمون زهرا
حسینت بزرگ شه حسن مردتر شه بمون زهرا
«نرو یار حیدر»
شاعر: رضا یزدانی
شکست قدّ ولی الله از تو
چقد رو میزدی به مردم شهر
برای یاری من آه از تو
امید شفای تو اوج دعا و نیاز من
بمیرم بمیرم شکسته شدی ای نماز من
«نرو یار حیدر»
نمیره خاطراتش هرگز از یاد
شبی که چادرت رو خاک افتاد
بهم گفتن شکسته گوشوارهاش
مبادا صورتت... ای داد بی داد
بگو چه کنم با دری که دلم رو زده آتیش
که مونده هنوزم رو چادر خاکیت رد آتیش
«نرو یار حیدر»
همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری الحمدلله
همین که در زدم دیدم دوباره
خودت پشت دری الحمدلله
نرو تا که خیره نگاهم به در بشه بمون زهرا
حسینت بزرگ شه حسن مردتر شه بمون زهرا
«نرو یار حیدر»
شاعر: رضا یزدانی
نظرات