بزرگداشت شهدای دانشآموز افغانستانی: بلای خطه کابل
«ای وصی مصطفی، مولا سخی شاه
یا علی مرتضی، مولا سخی شاه»
«مزار» اینجاست این اقلیم خون بار
بیا کابل برای سیر گلزار
ببین یک سو گلی افتاده بر خاک
گلی آن سو گریبان میکند چاک
بیا چون من ببین با دیدهی تر
چه گلهایی که ظالم کرد پرپر
ببین بس پشتهها از کشته اینجاست
بسی دختر به خون آغشته اینجاست
بسی بلبل بسی کفتر به خون خفت
بسی آهو بسی دختر به خون خفت
بیا در سوگ طفلم یاریام ده
در اندوه گلم دلداریام ده
گلم میآمد از مکتب، پیاده
خرامان مثل کبکی روی جاده
میآمد خانه تا رویش ببوسم
دو چشم و طاق ابرویش ببوسم
ولی کشتند گرگان، طفلکم را
دریدند آن غزال کوچکم را...
کجا رفتی گلم؟ درمان دردم!
کجا باید به دنبالت بگردم؟
عزیزم! ساق همچون کوکبت کو؟
مداد نازک مشق شبت کو؟
چه شد آن بازوان نازنینت؟
کجا افتاده دست مرمرینت؟
چرا دختر! النگویت شکسته؟
چرا خون روی کیفت نقش بسته؟
فدای کفشهای پارهی تو
فدای سرخی رخسارهی تو
فدای آن لبان روزه دارت
فدای نرگس مست خمارت
گل من! تشنه بودی آخرین بار
بیا بابا که آمد وقت افطار
کجا افتادهای؟ جانم فدایت
بیا در خانه، اینجا نیست جایت
ندارم تاب جای خالیات را
بیا باید ببافی قالیات را
شدی صدپاره، چون آیم به سویت؟
سرت کو؟ تا ببوسم من گلویت
جدا شد دستَکت بابا بمیرد!
چه دستی بعد از این دستم بگیرد؟
جدا شد پایَکت نیلوفر من
چه سان لِی لِی کنی پس دختر من؟
دگر عطرت نمیپیچد به خانه
مگر از تار گیسویت ز شانه...
چه بیرحمی چه خونخواری تو ای خصم
نه دین داری نه آئین داری ای خصم
بگو از طفل معصومم چه دیدی؟
که همچون گرگ، جسمش را دریدی
چه زاریها از این بیداد کردم
علی شیر خدا را یاد کردم
علی شیر خدا صبرم بیاموز
تو مرهم نه بر این زخم جگرسوز
علی شیر خدا ای شاه مردان
بلا از خطهی کابل بگردان...
«ای وصی مصطفی، مولا سخی شاه
یا علی مرتضی، مولا سخی شاه»
شاعر: افشین علا
یا علی مرتضی، مولا سخی شاه»
«مزار» اینجاست این اقلیم خون بار
بیا کابل برای سیر گلزار
ببین یک سو گلی افتاده بر خاک
گلی آن سو گریبان میکند چاک
بیا چون من ببین با دیدهی تر
چه گلهایی که ظالم کرد پرپر
ببین بس پشتهها از کشته اینجاست
بسی دختر به خون آغشته اینجاست
بسی بلبل بسی کفتر به خون خفت
بسی آهو بسی دختر به خون خفت
بیا در سوگ طفلم یاریام ده
در اندوه گلم دلداریام ده
گلم میآمد از مکتب، پیاده
خرامان مثل کبکی روی جاده
میآمد خانه تا رویش ببوسم
دو چشم و طاق ابرویش ببوسم
ولی کشتند گرگان، طفلکم را
دریدند آن غزال کوچکم را...
کجا رفتی گلم؟ درمان دردم!
کجا باید به دنبالت بگردم؟
عزیزم! ساق همچون کوکبت کو؟
مداد نازک مشق شبت کو؟
چه شد آن بازوان نازنینت؟
کجا افتاده دست مرمرینت؟
چرا دختر! النگویت شکسته؟
چرا خون روی کیفت نقش بسته؟
فدای کفشهای پارهی تو
فدای سرخی رخسارهی تو
فدای آن لبان روزه دارت
فدای نرگس مست خمارت
گل من! تشنه بودی آخرین بار
بیا بابا که آمد وقت افطار
کجا افتادهای؟ جانم فدایت
بیا در خانه، اینجا نیست جایت
ندارم تاب جای خالیات را
بیا باید ببافی قالیات را
شدی صدپاره، چون آیم به سویت؟
سرت کو؟ تا ببوسم من گلویت
جدا شد دستَکت بابا بمیرد!
چه دستی بعد از این دستم بگیرد؟
جدا شد پایَکت نیلوفر من
چه سان لِی لِی کنی پس دختر من؟
دگر عطرت نمیپیچد به خانه
مگر از تار گیسویت ز شانه...
چه بیرحمی چه خونخواری تو ای خصم
نه دین داری نه آئین داری ای خصم
بگو از طفل معصومم چه دیدی؟
که همچون گرگ، جسمش را دریدی
چه زاریها از این بیداد کردم
علی شیر خدا را یاد کردم
علی شیر خدا صبرم بیاموز
تو مرهم نه بر این زخم جگرسوز
علی شیر خدا ای شاه مردان
بلا از خطهی کابل بگردان...
«ای وصی مصطفی، مولا سخی شاه
یا علی مرتضی، مولا سخی شاه»
شاعر: افشین علا
نظرات