عاشق تو حق انتخاب ندارد
چشمه دیدار تو سراب ندارد
ساحت دل بی تو آفتاب ندارد
آنکه پناهش دهی چه بیمش از اغیار؟
وان که شفیعش تویی حساب ندارد
گفتم و بستم دهان مدعیان را
حرف حسابی دگر جواب ندارد
رحمتی ای آشنای جان که دل من
از تو دگر طاقت عتاب ندارد
چون که تو را خواست، پس هر آنچه تو خواهی
عاشق تو حق انتخاب ندارد
«صدق» دعا را بَرَد سوی اجابت
برگ گل کاغذی، گلاب ندارد
شاعر: محمدجواد محبت
ساحت دل بی تو آفتاب ندارد
آنکه پناهش دهی چه بیمش از اغیار؟
وان که شفیعش تویی حساب ندارد
گفتم و بستم دهان مدعیان را
حرف حسابی دگر جواب ندارد
رحمتی ای آشنای جان که دل من
از تو دگر طاقت عتاب ندارد
چون که تو را خواست، پس هر آنچه تو خواهی
عاشق تو حق انتخاب ندارد
«صدق» دعا را بَرَد سوی اجابت
برگ گل کاغذی، گلاب ندارد
شاعر: محمدجواد محبت
نظرات