لا تَدْعُوِنِّی وَیْکِ أُمَّ الْبَنِینَ (مداحی عربی)
اشعار منسوب به حضرت ام البنین (سلام الله علیها)
لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ
واى بر تو مرا ديگر مادر پسران مخوان كه مرا به ياد شيران بيشه ام می اندازى
كَانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ
من پسرانى داشتم که به خاطر آنان مرا ام البنین می خواندند ولی امروز دیگر پسری ندارم
أَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ
چهار پسر که مانند عقاب های کوهسار بودند و با بريده شدن رگ حيات يكى پس از ديگرى به مرگ پيوستند
تَنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ فَكُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِيعا طَعِينَ
بر سر نعش آن ها نیزه ها به ستیزه برخاستند و همه آنان از زخم نیزه به خاك افتادند
يَا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِينِ
اى كاش می دانستم آیا چنان که خبر دادند؛ عباس من دست راستش قطع شده بوده است؟
لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ
واى بر تو مرا ديگر مادر پسران مخوان كه مرا به ياد شيران بيشه ام می اندازى
كَانَتْ بَنُونَ لِي أُدْعَى بِهِمْ وَ الْيَوْمَ أَصْبَحْتُ وَ لا مِنْ بَنِينَ
من پسرانى داشتم که به خاطر آنان مرا ام البنین می خواندند ولی امروز دیگر پسری ندارم
أَرْبَعَةٌ مِثْلُ نُسُورِ الرُّبَى قَدْ وَاصَلُوا الْمَوْتَ بِقَطْعِ الْوَتِينِ
چهار پسر که مانند عقاب های کوهسار بودند و با بريده شدن رگ حيات يكى پس از ديگرى به مرگ پيوستند
تَنَازَعَ الْخِرْصَانُ أَشْلاءَهُمْ فَكُلُّهُمْ أَمْسَى صَرِيعا طَعِينَ
بر سر نعش آن ها نیزه ها به ستیزه برخاستند و همه آنان از زخم نیزه به خاك افتادند
يَا لَيْتَ شِعْرِي أَ كَمَا أَخْبَرُوا بِأَنَّ عَبَّاسا قَطِيعُ الْيَمِينِ
اى كاش می دانستم آیا چنان که خبر دادند؛ عباس من دست راستش قطع شده بوده است؟
نظرات