گریه که میکنی، گریهام میگیره
هرکی ندونه من که خوب میدونم
برای دلخوشیم داری میخندی
نمیزاری خودم برم پشت در
تو هم داری دست من و میبندی!
اگه تو خوب بشی از اینجا میریم
میریم یه جایی که کسی نباشه
یه جا که دیگه قاتلت نتونه
بیاد نمک رو زخممون بپاشه
از زندگی کردن توو مدینه
اگه تو سیر شدی، منم سیر شدم
فاطمه جان اگه تووی جوونی
این همه پیر شدی، منم پیر شدم
دنیایی که گردن حبل المتین
طناب میندازه مگه می ارزه؟!
هر وقت میشینی دستامو میگیری
دست خدا! دستات چرا میلرزه...
گریه که میکنی گریهام میگیره
شونهات که میلرزه خونه میلرزه
نشد موی زينبو شونه کنم
دستم که میلرزه شونه میلرزه
گریهام میگیره وقتی حرف میزنی
از اشكاي فاطمه حيرت نکن
برای این زنی که موندنی نیست
خودت رو اینهمه اذیت نکن
چجوری جواب باباتو بدم
گفته بودم که ازم جدا نشو
دارم از خجالت آب میشم ببین
به تو گفتم سپر بلا نشو...
فدای سرت زمین خوردن من
تو بمونی من دوباره پا میشم
منکه یادم نمیره پشت درو
منم از اون روز ميون آتيشم
اينجوری سخته نگاهم میکنی
یکمی بخواب که روبراه بشی
خودتو خسته نکن جون علی
دو سه روزْ دیگه ایشالا پا میشی
دست و پام داره میلرزه فاطمه
نکنه بری و تنها بمونم
ای خدا مرگ علی رو برسون
نمیخوام بدون زهرا بمونم
داره درد هر شبت تموم میشه
این همه تاب و تبت تموم میشه
پیروهن رو دوختی و داره دیگه
وصیت به زینبت تموم میشه
داره غسل و کفنت شروع میشه
غصه ی نبودنت شروع میشه
زینب و حسینو ساکت میکنم
گریه های حسنت شروع میشه
چجوری گلشنمو کفن کنم
پاره های تنمو کفن کنم
باورم نمیشدش که آخرش
من با دستام زنمو کفن کنم
مثل تو دیگه توو عالم نمیاد
سر من بدتر از این غم نمیاد
آب میریزم، خون تازه میریزه
چرا زخمای تنت هم نمیاد
حق بده من و حسن گریه کنیم
فهمیدم تورو زدن... گریه کنیم
میبینی غربتمونو فاطمه
باید آستین به دهن گریه کنیم
تو بری حیدرِ تو تنها میشه
پدر و مادر بچه ها میشه
بعد تو پهلوونت زمینگیره
ذوالفقار براش دیگه عصا میشه
شاعر: علیاکبر لطیفیان
برای دلخوشیم داری میخندی
نمیزاری خودم برم پشت در
تو هم داری دست من و میبندی!
اگه تو خوب بشی از اینجا میریم
میریم یه جایی که کسی نباشه
یه جا که دیگه قاتلت نتونه
بیاد نمک رو زخممون بپاشه
از زندگی کردن توو مدینه
اگه تو سیر شدی، منم سیر شدم
فاطمه جان اگه تووی جوونی
این همه پیر شدی، منم پیر شدم
دنیایی که گردن حبل المتین
طناب میندازه مگه می ارزه؟!
هر وقت میشینی دستامو میگیری
دست خدا! دستات چرا میلرزه...
گریه که میکنی گریهام میگیره
شونهات که میلرزه خونه میلرزه
نشد موی زينبو شونه کنم
دستم که میلرزه شونه میلرزه
گریهام میگیره وقتی حرف میزنی
از اشكاي فاطمه حيرت نکن
برای این زنی که موندنی نیست
خودت رو اینهمه اذیت نکن
چجوری جواب باباتو بدم
گفته بودم که ازم جدا نشو
دارم از خجالت آب میشم ببین
به تو گفتم سپر بلا نشو...
فدای سرت زمین خوردن من
تو بمونی من دوباره پا میشم
منکه یادم نمیره پشت درو
منم از اون روز ميون آتيشم
اينجوری سخته نگاهم میکنی
یکمی بخواب که روبراه بشی
خودتو خسته نکن جون علی
دو سه روزْ دیگه ایشالا پا میشی
دست و پام داره میلرزه فاطمه
نکنه بری و تنها بمونم
ای خدا مرگ علی رو برسون
نمیخوام بدون زهرا بمونم
داره درد هر شبت تموم میشه
این همه تاب و تبت تموم میشه
پیروهن رو دوختی و داره دیگه
وصیت به زینبت تموم میشه
داره غسل و کفنت شروع میشه
غصه ی نبودنت شروع میشه
زینب و حسینو ساکت میکنم
گریه های حسنت شروع میشه
چجوری گلشنمو کفن کنم
پاره های تنمو کفن کنم
باورم نمیشدش که آخرش
من با دستام زنمو کفن کنم
مثل تو دیگه توو عالم نمیاد
سر من بدتر از این غم نمیاد
آب میریزم، خون تازه میریزه
چرا زخمای تنت هم نمیاد
حق بده من و حسن گریه کنیم
فهمیدم تورو زدن... گریه کنیم
میبینی غربتمونو فاطمه
باید آستین به دهن گریه کنیم
تو بری حیدرِ تو تنها میشه
پدر و مادر بچه ها میشه
بعد تو پهلوونت زمینگیره
ذوالفقار براش دیگه عصا میشه
شاعر: علیاکبر لطیفیان
نظرات