وا محمداه
تَندِبٌ "طه"، "الشمسُ وضحاها"
"الشمس والضحی"برای "طاها" مویه میکند
ليلٌ يغشاها، "لِلمُمتَحَنه"
و "لیل" وقتی که فراگیر میشود برای فاطمه
"قافُ " اندَكَّت و"الطّور"
کوهی که فرو افتاد و "طور"
"صادٌ "والصّوتُ يَمور
"صاد" و صدایی که از آن پخش شد
ناحَت لابيها" النّور"، عَينُ الزهراء
"نور" (فاطمه) بر پدرش مویه کرد چشم زهرا
عَينُ الزهراء، واساها مولانا "الانسان"
مولای ما "انسان"(امیرالمومنین) با چشمان زهرا همدردی کرد
ضَمَّ "البحرين يلتقيان"، عَينُ الزهراء
در حالی که دو دریا (حسن و حسین علیهما السلام) را در آغوش گرفت
الدمعُ "مُرسَلات"، وَالحزنُ "عاديات"
اشک جاری شد و غم، شتابان بازگشت
ينعاهُ جِبرئيل، وحيُ السماءِ مات
جبرائیل روضه میخواند: وحی آسمان مرد
"النجمُ" قد هوى، والنارُ في طُوى
ستاره فرو افتاد وآتش به جان "طوی" افتاد
اَطفاها دَمعُها، يا عَينَ "قُل هوَ"
ای چشم، اشک فاطمه، آتش را خاموش کرد؛ "قل هو" بخوان
«أی وا محمداه، أی وا محمداه»
وا محمدا، وا محمدا
*** *** *** ***
أم أبیها، تحنو لتَضُمَّه
حضرت زهرا خم میشود تا او را در آغوش بگیرد
ما آخرُ كِلْمَه، يا فاطمتي
آخرین کلمهاش چیست؟ ای فاطمه من
أوصَيْتُ بكِ الكرار، لو أُحرِقَ بابُ الدار
سفارش تو را به علی کردهام که حتی اگر درب خانه را آتش زدند
أن يُغمِدَهُ البتّار، في عين الله
و حتی اگر شمشير برنده او را در بر گرفت خداوند میبیند
وبعين الله، من بعدي تأتيكم ارزاء
خداوند میبیند که چه مصیبتهایی بر شما فرو میآید
تلك بغضا بي يا زهراء، وبعين الله
بخاطر کینهای که از پیامبر اکرم داشتند؛ خداوند میبیند
ضلعي سيُكسرُ، عيني ستُسْطَرُ
دندهام شکسته خواهد شد، چشمم سیلی خواهد خورد
رأسي سيُطبَرُ، كبْدي سيٌنثَرُ
بر سرم شمشیر فرو خواهد آمد و جگرم پاره پاره خواهد شد
وأنا بكربلا، العريانُ في الفلا
و من در کربلا هستم عریان زیر آسمان
صدري غداً لهُ، شمرٌ قد اعتلى
و فردا شمر روی سینهام مینشیند
«ويلاه يا فاطمه، ويلاه يا فاطمه»
وای فاطمه، وای فاطمه
*** *** *** ***
می کشدم آه، این غصه جانکاه
کانت بقلبي حسرة علی هذا الحزن المفجع
دوری تو ای ماه، یا رسول الله
وهو البعد عنک أيها القمر يا رسول الله
بنگر غم ما همه را، تنهایی فاطمه را
انظر إلى حزننا جميعًا إلى وحدة فاطمة
بشنو ز نفس نفسم، این زمزمه را
اسمع من أنفاسي هذه الهمسات
بارانی شد این شبها چشمان زهرا
أصبحت عينا الزهراء ممطرتان في هذه الليالي
بر لب آمد جان زهرا، بابا بابا
بلغت روح فاطمة حنجرتها، أبي أبي
دنیا بدون تو، هر لحظه اش غم است
العالم بدونك، كل لحظة فيه حزينة
هر چه بگریم آه، از دوری ات کم است
مهما بكينا لبعدك، قليل
آرام جان من، یا ایهاالرسول
يا طمأنينة روحي، یا أيها الرسول
خون گریه می کند، در ماتمت بتول
تبكي دما" في حدادك البتول
شاعر فارسی: دکتر محمدمهدی سیار
شاعر عربی: نورآملی از لبنان
نغمه پرداز: مصطفی منتظری
نظرات