رسیدم به غروب کربلا
اسمت که میاد، میسوزم آتیش میگیرم
از تو که میگن، میگم الهی بمیرم
بستم چشمو، میون عزای شما
انگار رسیدم به غروب کرب و بلا
وقتی رسیدم که غروب کربلا بود
وقتی رسیدم که حرم بین شعلهها بود
وقتی رسیدم که نگاهش به خیمهها بود
حسین زیر دست و پا بود
هرچیو که روضهخون گفته حالا دارم میبینم
گف حسین رو خاک میفته حالا دارم میبینم
محاسنش میون دست شمره آره دارم میبینم(3)
کسی که رو سینهش نشسته شمره آره دارم میبینم(3)
آه مظلوم آه تشنه آه تنها
واویلا واویلا واویلا
افتاده حسین، یکی به دادش برسه
آروم بزنید، آقای ما بینفسه!
آقای ما رو، با سنگ و عصا نزنید
آقای ما رو ، برای خدا نزنید
وقتی رسیدم که حسین بود میون گودال
وقتی رسیدم که شد آیه به آیه پامال
وقتی رسیدم که همه دورشو گرفتن
حسین رفته بود از حال
بین شعله دامن زنها، چرا داره میسوزه؟
خیمهها میون این صحرا، چرا داره میسوزه؟
مگه کسی میون خیمهها نیست؟ چرا داره میسوزه؟
مگه دیگه مردی توو کربلا نیست؟ چرا داره میسوزه؟
آه مظلوم آه تشنه آه تنها
واویلا واویلا واویلا
شاعر: رضا یزدانی
از تو که میگن، میگم الهی بمیرم
بستم چشمو، میون عزای شما
انگار رسیدم به غروب کرب و بلا
وقتی رسیدم که غروب کربلا بود
وقتی رسیدم که حرم بین شعلهها بود
وقتی رسیدم که نگاهش به خیمهها بود
حسین زیر دست و پا بود
هرچیو که روضهخون گفته حالا دارم میبینم
گف حسین رو خاک میفته حالا دارم میبینم
محاسنش میون دست شمره آره دارم میبینم(3)
کسی که رو سینهش نشسته شمره آره دارم میبینم(3)
آه مظلوم آه تشنه آه تنها
واویلا واویلا واویلا
افتاده حسین، یکی به دادش برسه
آروم بزنید، آقای ما بینفسه!
آقای ما رو، با سنگ و عصا نزنید
آقای ما رو ، برای خدا نزنید
وقتی رسیدم که حسین بود میون گودال
وقتی رسیدم که شد آیه به آیه پامال
وقتی رسیدم که همه دورشو گرفتن
حسین رفته بود از حال
بین شعله دامن زنها، چرا داره میسوزه؟
خیمهها میون این صحرا، چرا داره میسوزه؟
مگه کسی میون خیمهها نیست؟ چرا داره میسوزه؟
مگه دیگه مردی توو کربلا نیست؟ چرا داره میسوزه؟
آه مظلوم آه تشنه آه تنها
واویلا واویلا واویلا
شاعر: رضا یزدانی
نظرات