آمده عبد گنهکار بگو میبخشی...
آمده عبد گنهکار، بگو می بخشی
با دلی زار و گرفتار، بگو می بخشی
چشم امید مرا تار نکن یا الله
باز هم حضرت غفار، بگو می بخشی
کار ما را نگذاری تو به آن آخر وقت
اولین لحظه ی دیدار، بگو می بخشی
با بدهکار خودت باز مدارا کن، آه
طلبت را به بدهکار، بگو می بخشی
تا که آب از سر من رد نشده کاری کن
مثل آن توبه ی هر بار، بگو می بخشی
من خودم آمده ام، فاش بگویم خجلم
سر به زیر آمدم ای یار، بگو می بخشی
دم افطار فقط یاد لب عطشانم
به همان روضه ی افطار، بگو می بخشی
قسمت می دهم اینبار به عباس علی
به دو تا دست علمدار، بگو می بخشی
شاعر: وحید محمدی
با دلی زار و گرفتار، بگو می بخشی
چشم امید مرا تار نکن یا الله
باز هم حضرت غفار، بگو می بخشی
کار ما را نگذاری تو به آن آخر وقت
اولین لحظه ی دیدار، بگو می بخشی
با بدهکار خودت باز مدارا کن، آه
طلبت را به بدهکار، بگو می بخشی
تا که آب از سر من رد نشده کاری کن
مثل آن توبه ی هر بار، بگو می بخشی
من خودم آمده ام، فاش بگویم خجلم
سر به زیر آمدم ای یار، بگو می بخشی
دم افطار فقط یاد لب عطشانم
به همان روضه ی افطار، بگو می بخشی
قسمت می دهم اینبار به عباس علی
به دو تا دست علمدار، بگو می بخشی
شاعر: وحید محمدی
نظرات