خزان غم به صفای بهار می افتد
خزان غم به صفای بهار می افتد
نهیب شعله به آن لاله زار می افتد
و در مقابل شهزاده ها و اهل حرم
گذار نیزه به چشمان یار می افتد
خدا کند که رساند به خیمه هایش آب
وگرنه ساقی اش از اعتبار می افتد
شنیده ای که غریبانه با لب عطشان
میان مقتل خون بی قرار می افتد..؟!
چقدر چشم حرامی پس از بریدن سر
به قد و قامت آن با وقار می افتد
تنی به زیر سم اسب ها لگد کوب و
سری به غارت یک نیزه دار می افتد
غریب و بی کفن و تشنه و سراسر زخم
به روی خاک، تن شهریار می افتد
خوش آن تنی که شود شرحه شرحه در ره او
خوش آن سری که به پای نگار می افتد
شاعر: خانم امامی
نهیب شعله به آن لاله زار می افتد
و در مقابل شهزاده ها و اهل حرم
گذار نیزه به چشمان یار می افتد
خدا کند که رساند به خیمه هایش آب
وگرنه ساقی اش از اعتبار می افتد
شنیده ای که غریبانه با لب عطشان
میان مقتل خون بی قرار می افتد..؟!
چقدر چشم حرامی پس از بریدن سر
به قد و قامت آن با وقار می افتد
تنی به زیر سم اسب ها لگد کوب و
سری به غارت یک نیزه دار می افتد
غریب و بی کفن و تشنه و سراسر زخم
به روی خاک، تن شهریار می افتد
خوش آن تنی که شود شرحه شرحه در ره او
خوش آن سری که به پای نگار می افتد
شاعر: خانم امامی
نظرات