برای قلب تو یا صاحب الزمان نگرانم
شب است شب، چه شبی؟ آن شبی که برده امانم
چه آتشی ست که افتاده از غم تو به جانم
تصدقت به کناری گذاشتم دل خود را
برای قلب تو یا صاحب الزمان نگرانم
همین که ناحیه خواندم به کار صبر تو ماندم
برای خواندن یک جملهاش گرفته زبانم
چه روزها که سرم را به سپرده ام به نگاهت
که امشبی دل خود را به خیمهات برسانم
کدام یار تو شب را گرفته مرکب و رفته
رهایی از تو مبادا! مرا ز خویش مرانم
قالَ: هذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم، فَاتَّخِذوهُ جَمَلًا، ثُمَّ لِيَأخُذ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم بِيَدِ رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي، تَفَرَّقوا في سَوادِكُم ومَدائِنِكُم حَتّى يُفَرِّجَ اللّهُ، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبُوني، ولَو قَد أصابوني لَهَوا عَن طَلَبِ غَيري.
شاعر: میلاد عرفان پور
چه آتشی ست که افتاده از غم تو به جانم
تصدقت به کناری گذاشتم دل خود را
برای قلب تو یا صاحب الزمان نگرانم
همین که ناحیه خواندم به کار صبر تو ماندم
برای خواندن یک جملهاش گرفته زبانم
چه روزها که سرم را به سپرده ام به نگاهت
که امشبی دل خود را به خیمهات برسانم
کدام یار تو شب را گرفته مرکب و رفته
رهایی از تو مبادا! مرا ز خویش مرانم
قالَ: هذَا اللَّيلُ قَد غَشِيَكُم، فَاتَّخِذوهُ جَمَلًا، ثُمَّ لِيَأخُذ كُلُّ رَجُلٍ مِنكُم بِيَدِ رَجُلٍ مِن أهلِ بَيتي، تَفَرَّقوا في سَوادِكُم ومَدائِنِكُم حَتّى يُفَرِّجَ اللّهُ، فَإِنَّ القَومَ إنَّما يَطلُبُوني، ولَو قَد أصابوني لَهَوا عَن طَلَبِ غَيري.
شاعر: میلاد عرفان پور
نظرات