گهواره نیست دست خودت را تکان نده
خیر نشو به نیزه، علی را نشان نده
گهواره نیست دست خودت را تکان نده
بس کن رباب حرمله بیدار میشود
سهمت دوباره خندۀ انظار میشود
گرچه امید چشم ترت ناامید شد
بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد
بس کن رباب زخم گلو را نشان مده
قنداقه نیست، دست خودت را تکان مده
دیگر ز یادت این غم سنگین نمیرود
آب خوش از گلوی تو پائین نمیرود
بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی
اصلا خیال کن علی اصغر نداشتی
شاعر: حسن لطفی
گهواره نیست دست خودت را تکان نده
بس کن رباب حرمله بیدار میشود
سهمت دوباره خندۀ انظار میشود
گرچه امید چشم ترت ناامید شد
بس کن رباب یک شبه مویت سپید شد
بس کن رباب زخم گلو را نشان مده
قنداقه نیست، دست خودت را تکان مده
دیگر ز یادت این غم سنگین نمیرود
آب خوش از گلوی تو پائین نمیرود
بس کن رباب سر به سر غم گذاشتی
اصلا خیال کن علی اصغر نداشتی
شاعر: حسن لطفی
نظرات