مدینه آن راز، نهان میماند
نمانده چاره، برایم دیگر
ندارم طاقت، کجایی مادر؟
بگیر دستت را، دوباره بالا
که دلتنگم من، دعاهایت را
با داغِ، هر روزم، میسازم، میسوزم
(ای جان مرتضی، مجتبی مجتبی)
مدینه آن راز، نهان میماند
غم این دل را، خدا میداند
هنوز آن ماتم، نرفته از یاد
که دیدم چادر، روی خاک افتاد
شد اشکم، همرازم، میسوزم، میسازم
(ای جان مرتضی، مجتبی مجتبی)
نبینی خونِ، دلم را زینب
نبینی جانم، رسیده بر لب
خدایت صبرت، دهد ای خواهر
چهها خواهی کرد، تو در آن محشر؟
میبینم، روزی را، که ماندی، تو تنها
(ای جان مرتضی، مجتبی مجتبی)
حسین جان گرچه، نماندم اما
سپردم پیشت دو جان بر کف را
نشد سهم من، به نیزه رفتن
فداییِ تو، جوانهای من
فدای، تو جانها، کشتهی، عاشورا
(ای جان مرتضی، ثارالله ثارالله)
شاعر: امیررضا یزدانی
ندارم طاقت، کجایی مادر؟
بگیر دستت را، دوباره بالا
که دلتنگم من، دعاهایت را
با داغِ، هر روزم، میسازم، میسوزم
(ای جان مرتضی، مجتبی مجتبی)
مدینه آن راز، نهان میماند
غم این دل را، خدا میداند
هنوز آن ماتم، نرفته از یاد
که دیدم چادر، روی خاک افتاد
شد اشکم، همرازم، میسوزم، میسازم
(ای جان مرتضی، مجتبی مجتبی)
نبینی خونِ، دلم را زینب
نبینی جانم، رسیده بر لب
خدایت صبرت، دهد ای خواهر
چهها خواهی کرد، تو در آن محشر؟
میبینم، روزی را، که ماندی، تو تنها
(ای جان مرتضی، مجتبی مجتبی)
حسین جان گرچه، نماندم اما
سپردم پیشت دو جان بر کف را
نشد سهم من، به نیزه رفتن
فداییِ تو، جوانهای من
فدای، تو جانها، کشتهی، عاشورا
(ای جان مرتضی، ثارالله ثارالله)
شاعر: امیررضا یزدانی
نظرات