بتی در شام باقی بود زینب رفت سروقتش
عيان مي كرد راز دل، امان مي داد اگر وقتش
ميان قتلگه، كوتاه بود و مختصر وقتش
بجاي درد دل، كاري مهمتر داشت بر عهده
بيان عشق و شرح غم، بماند بعد در وقتش
قرار اين بود تا فتح برادر را كند كامل
غنيمت بود در آن معركه، از هر نظر وقتش
در آن دربار و آن بازار، با اينكه معطل شد
در آن ساعات طولاني، نشد هرگز هدر وقتش
اسارت رفت فرزند خليل الله؟؟؟ نه... هرگز
بتي در شام باقي بود زينب رفت سروقتش
تبر در بر، درآورد او دمار از روز شامي ها
قيامت را رقم مي زد چو مي شد بيشتر وقتش
هرآنكس جان خود را وقف زينب كرد طوبى له
و الا بي ثمر عمرش و گرنه بي اثر وقتش
شاعر: محسن رضوانی
ميان قتلگه، كوتاه بود و مختصر وقتش
بجاي درد دل، كاري مهمتر داشت بر عهده
بيان عشق و شرح غم، بماند بعد در وقتش
قرار اين بود تا فتح برادر را كند كامل
غنيمت بود در آن معركه، از هر نظر وقتش
در آن دربار و آن بازار، با اينكه معطل شد
در آن ساعات طولاني، نشد هرگز هدر وقتش
اسارت رفت فرزند خليل الله؟؟؟ نه... هرگز
بتي در شام باقي بود زينب رفت سروقتش
تبر در بر، درآورد او دمار از روز شامي ها
قيامت را رقم مي زد چو مي شد بيشتر وقتش
هرآنكس جان خود را وقف زينب كرد طوبى له
و الا بي ثمر عمرش و گرنه بي اثر وقتش
شاعر: محسن رضوانی
نظرات