تنها خودت میشناسی، درد و دوای دلم را
بازآمدم تا بیابم، درد آشنای دلم را
باز آمدم تا ببینی، ویرانه های دلم را
از هر که جز تو گسستم، صد بار در خود شکستم
فرصت بده تا بسازم از نو بنای دلم را
هستم اسیر تباهی، جا مانده ام در سیاهی
از دست دادم الهی، بی تو بهای دلم را
تنها تو نعم الحبیبی، تنها تو نعم الطبیبی
تنها خودت میشناسی، درد و دوای دلم را
هر چند غرق گناهم اما تویی تکیه گاهم
دلخوش به اینم که این عشق دارد هوای دلم را
شاعر: محمدحسین مهدویان
باز آمدم تا ببینی، ویرانه های دلم را
از هر که جز تو گسستم، صد بار در خود شکستم
فرصت بده تا بسازم از نو بنای دلم را
هستم اسیر تباهی، جا مانده ام در سیاهی
از دست دادم الهی، بی تو بهای دلم را
تنها تو نعم الحبیبی، تنها تو نعم الطبیبی
تنها خودت میشناسی، درد و دوای دلم را
هر چند غرق گناهم اما تویی تکیه گاهم
دلخوش به اینم که این عشق دارد هوای دلم را
شاعر: محمدحسین مهدویان
نظرات