بیدار کن ز خواب، دل غافل مرا
مشغول یاد خوب خودت کن دل مرا
از نو بساز این دل ناقابل مرا
این خانهی کلنگی و ویرانه را بکوب
جایی بده کنار خودت منزل مرا
با آن نگاه نافذ و آن چشم دلفریب
سرگرم عرش کن دلِ پا در گلِ مرا
ای نور چشم آن که پناه آوَرَد به تو
از آفت و بدی برهان حاصل مرا
دوری از آستان تو پستم نموده است
بیدار کن ز خواب، دل غافل مرا
آفت زده است باغ وجودم، نمی شود؟!
پر بار و بر کنی دل بی حاصل مرا؟
تو بی نیازی از من و من هم نیازمند
حل کن به دست لطف خودت مشکل مرا...
شاعر: مریم سقلاطونی
از نو بساز این دل ناقابل مرا
این خانهی کلنگی و ویرانه را بکوب
جایی بده کنار خودت منزل مرا
با آن نگاه نافذ و آن چشم دلفریب
سرگرم عرش کن دلِ پا در گلِ مرا
ای نور چشم آن که پناه آوَرَد به تو
از آفت و بدی برهان حاصل مرا
دوری از آستان تو پستم نموده است
بیدار کن ز خواب، دل غافل مرا
آفت زده است باغ وجودم، نمی شود؟!
پر بار و بر کنی دل بی حاصل مرا؟
تو بی نیازی از من و من هم نیازمند
حل کن به دست لطف خودت مشکل مرا...
شاعر: مریم سقلاطونی
نظرات