من الشّام نأتی و من قلب بحرین
واحد عربي حاج ميثم مطيعي (در غم سيد الشهداء و همچنين خطاب به گروه هاي سلفي و تكفيري در سوريه):
طَغي الحزنُ سَيلاً بِقلبي/ كأنّي بِوادِ البلاءِ
اندوه و غم در قلب من همچون سیلی طغیان کرد، چونان که گویی در وادی بلا هستم
بِجَنبِ الفراتِ فأبكِي/ عَليكَ لِحدِّ العَماءِ
پس برتو در کنار فرات تا سرحدّ کوریو نابينايي میگریم
هو الدّينُ دينُ الرّسولِ / وَ أحيَيتَه بالدِّماءِ
این همان دین پیامبر (ص) است و توهستی که آن را با خون دوباره زنده نموده ای
هو الماءُ مَهرُ البتول/ و أنتَ قتيلُ الظِّماء
این آب است که مهریه زهرای بتول (س) است، حال اینکه تو شهید تشنه لب هستی
فأنتَ الحُسين/ و سبط الرّسول
تو حسین هستی، تو نواده پیامبر خدایی
أبوكَ عليٌّ و إبنُ البتُولِ
پدرت علی است و فرزند زهراي بتولي
(ياحسين يابن الزهراء)
حَثَثتُ اليكَ خُطائي/ علي سِكّةِ النائباتِ
گامهای خود را بر روی جاده مصیبتها با شتاب به سوی تو حرکت دادم
تَحدَّيتُ كلَّ البلايا/ علي حبِّكَ يا نَجَاتي
در مقابل تمامی بلاها و آزمایشهای الهی مبارزه طلبی کردم، به پشتوانه دوستی و محبت تو که مایه نجات من هستی اي حسين جان
علي رَغمِ أنفِ الطُّغاةِ/ أنا لا أهابُ المَماتِ
بر خلاف خواست مستبدان و مستکبران، من از مردن هراسی ندارم
و حُبّي اليكَ مَسارٌ/به قد تَسيرُ حياتي
محبت من نسبت به تو همان راهی است که به واسطه زندگی ام در جریان است
لجأتُ اليكَ /بِكَربِ البَلاء
به سوی تو پناه آوردم، به کربلا، سرزمین بلا
رَميتُ وُجودي/ بتُربِ الولاءِ
تمام کیان و هستی ام را در خاک و سرزمین ولایت و دوستی اهل بیت پرتاب نمودم
(ياحسين يابن الزهراء)
علي بابِ أُختِ الحُسين / أري كَفَّ عبّاسِ حامي
دستان حمایتگر عباس(ع) را بر در حرم خواهر حسین (ع) يعني (زينب كبري) میبینم
فمازالَ آلُ يزيدٍ / يَهابُونَ تلكَ الخِيامِ
هنوز هم خاندان یزید از آن خیمهها هراس دارند
و هذا خِطابِي إليكُم/ ببُركانِ عَزمٍ تَفَجَّر
این پیام من به شما تكفيري هاست؛ با آتشفشانی در حال انفجار از عزم و اراده
جميعاً غََدَونا جُنُوداً/ ضحايا لأولادِ حَيدر
همه ما سرباز گشته ایم، ما فداییان فرزندان حیدر (ع) هستيم
فنحنُ المُواليِن/ لخيرِ الوصييّن
ما دوستداران برترین اوصیاء يعني (امام علی (ع) ) هستیم
مِن الشامِ نأتي/ و مِن قَلبِ بَحرين
از سرزمین شام میآییم/ و از قلب بحرین
(ياحسين يابن الزهراء)
شاعر: مرتضي حيدري آل كثير
طَغي الحزنُ سَيلاً بِقلبي/ كأنّي بِوادِ البلاءِ
اندوه و غم در قلب من همچون سیلی طغیان کرد، چونان که گویی در وادی بلا هستم
بِجَنبِ الفراتِ فأبكِي/ عَليكَ لِحدِّ العَماءِ
پس برتو در کنار فرات تا سرحدّ کوریو نابينايي میگریم
هو الدّينُ دينُ الرّسولِ / وَ أحيَيتَه بالدِّماءِ
این همان دین پیامبر (ص) است و توهستی که آن را با خون دوباره زنده نموده ای
هو الماءُ مَهرُ البتول/ و أنتَ قتيلُ الظِّماء
این آب است که مهریه زهرای بتول (س) است، حال اینکه تو شهید تشنه لب هستی
فأنتَ الحُسين/ و سبط الرّسول
تو حسین هستی، تو نواده پیامبر خدایی
أبوكَ عليٌّ و إبنُ البتُولِ
پدرت علی است و فرزند زهراي بتولي
(ياحسين يابن الزهراء)
حَثَثتُ اليكَ خُطائي/ علي سِكّةِ النائباتِ
گامهای خود را بر روی جاده مصیبتها با شتاب به سوی تو حرکت دادم
تَحدَّيتُ كلَّ البلايا/ علي حبِّكَ يا نَجَاتي
در مقابل تمامی بلاها و آزمایشهای الهی مبارزه طلبی کردم، به پشتوانه دوستی و محبت تو که مایه نجات من هستی اي حسين جان
علي رَغمِ أنفِ الطُّغاةِ/ أنا لا أهابُ المَماتِ
بر خلاف خواست مستبدان و مستکبران، من از مردن هراسی ندارم
و حُبّي اليكَ مَسارٌ/به قد تَسيرُ حياتي
محبت من نسبت به تو همان راهی است که به واسطه زندگی ام در جریان است
لجأتُ اليكَ /بِكَربِ البَلاء
به سوی تو پناه آوردم، به کربلا، سرزمین بلا
رَميتُ وُجودي/ بتُربِ الولاءِ
تمام کیان و هستی ام را در خاک و سرزمین ولایت و دوستی اهل بیت پرتاب نمودم
(ياحسين يابن الزهراء)
علي بابِ أُختِ الحُسين / أري كَفَّ عبّاسِ حامي
دستان حمایتگر عباس(ع) را بر در حرم خواهر حسین (ع) يعني (زينب كبري) میبینم
فمازالَ آلُ يزيدٍ / يَهابُونَ تلكَ الخِيامِ
هنوز هم خاندان یزید از آن خیمهها هراس دارند
و هذا خِطابِي إليكُم/ ببُركانِ عَزمٍ تَفَجَّر
این پیام من به شما تكفيري هاست؛ با آتشفشانی در حال انفجار از عزم و اراده
جميعاً غََدَونا جُنُوداً/ ضحايا لأولادِ حَيدر
همه ما سرباز گشته ایم، ما فداییان فرزندان حیدر (ع) هستيم
فنحنُ المُواليِن/ لخيرِ الوصييّن
ما دوستداران برترین اوصیاء يعني (امام علی (ع) ) هستیم
مِن الشامِ نأتي/ و مِن قَلبِ بَحرين
از سرزمین شام میآییم/ و از قلب بحرین
(ياحسين يابن الزهراء)
شاعر: مرتضي حيدري آل كثير
نظرات