مرا در سینه تیر نفس تا کی؟
الهی شعله بر آب و گِلم زن
شراری از فروغت بر دلم زن
به سوز سینه ام تابی کرم کن
به چشم خشک من آبی کرم کن
به خود وصلم کن از خویشم جدا کن
دعا خواندم وجودم را دعا کن
چنان کن کز وجودم شعله خیزد
دلم خون گردد و از دیده ریزد
عطا کن از کرم سوز درونم
که سوزد هم درونم هم برونم
لبی خواهم که گویای تو باشد
دلی ده تا فقط جای تو باشد
مرا در سینه، تیر نفس تا کی
دل سختم اسیر نفس تا کی
چه می شد گر اسیر یار بودم
امیر نفس بد کردار بودم
دل از تو، ناله از تو، آه از تو
لبم را ذکر یا الله از تو
چه خوش باشد تو را پیوسته خواندن
نه با لب، با دل بشکسته خواندن
نیایش با دل بی درد زشت است
دل بشکسته یک باغ بهشت است
دل بشکسته جای توست یا رب
سرای بی ریای توست یارب
گنه کردم نبردی آبرویم
خطا دیدی نیاوردی به رویم
درِ رحمت گشودی و نبستی
به خلوتگاه دل با من نشستی
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
اجرا شده در: جلسه هفتگی "هیئت میثاق با شهداء"
(مورخ: 92/12/11)
نظرات