دعِ الجنَّة للأُسارى، وخذنی لوادی السُکارى
اَيا صاحِبَیَّ، بشوقي اعذُراني
ای دوستان من به خاطر اشتیاق وافرم به دیدارتان مرا ببخشید
لمَلقى حبيبي، اَعُدّ الثَّواني
برای دیدن حبیبم، ثانیهها را میشمارم
وليُّ العوالم، و قُطبُ المكارم
ولیِ جهانیان و قطب کرامتها
و ثارُ الحسين و محسنُ فاطم
و منتقم خون حسین و محسن و فاطمه
آه
هواهُ شرابٌ طهورُ
آه، هوای او شرابی گواراست
وعيناه للنورِ نورُ
و دو چشمش روشنی بخش راه نور است
غيورٌ صبورٌ شكورُ
غیور و صبور و شاکر
ايا فارس الحجاز، سيدي يا ثار الله
ای سواره حجاز، مولایم یا صاحب الزمان
سيدي يا ثارالله، سيدي يا ثار الله
مولایم یا صاحب الزمان مولایم یا صاحب الزمان
*** *** *** ***
جفاهُ رَماني، بغيرِ السِّهامِ
دوری از او، بدون اینکه زخمی شوم، مرا از پای انداخته است
وقلبي غزالٌ، جَريحُ الغَرامِ
قلب من، آهوی زخمی عشق اوست
ولَمحةُ عينٍ، بدون السلامِ
برای لحظهای هم که شده، حتی بدون یک سلام، به من نگاه کن
ولو بَعْدَ موتي، ستحيي عظامي
که حتی اگر مرده باشم، این نگاه مرا زنده میگرداند
آه
دعِ الجنَّة للأُسارى
آه، بهشت ارزانی عاشقانش باد
وخذني لوادي السُكارى
ما را با خود به وادی سرخوشان از عشقت ببر
فقد ذُبتُ ليلاً نهارا
که شب و روز در عشقت ذوب شدم
ايا فارس الحجاز، سيدي يا ثار الله
ای سواره حجاز، مولایم یا صاحب الزمان
سيدي يا ثارالله، سيدي يا ثار الله
مولایم یا صاحب الزمان مولایم یا صاحب الزمان
*** *** *** ***
بظِلِّ المُحيّا، سُلِبتُ نَجِيّا
وقتی سایه این چهره نورانی بر سرم افتاد از خود بیخود شدم
قُبَيْلَ التّبَدّي، فأُرجِعتُ حَيّا
پیش از این تجلی، دوباره زنده شدم
و خِلتُ يَدَيّ، تلُفُّ الثُرَيّا
دستانم به ثریا رسید
كمِقدادِ عشقٍ، يُراوي عَلِيّا
مانند مقدادی که عشق علی را روایت می کرد
آه
أدِرْها سُلافاً رَوِيّا
آه، ای ساقی! می عشق را بیاور
لتُزهِرَ قلباً ظَميّا
تا یک قلب تشنه را سیراب سازی
وتجعلَهُ مهدَويّا
و آن را مهدوی کنی
ايا فارس الحجاز، سيدي يا ثار الله
سيدي يا ثارالله، سيدي يا ثار الله
شاعر: نور آملی از لبنان
نظرات