معنی صلح حسن جز رجز قاسم نیست
این حسن کیست که بیش از همه غربت دارد
در دلش کرب و بلایی ز مصیبت دارد
پسر ارشد دریاست که از چشم ترش
آسمان، دست به پیشانی حیرت دارد
دشنه بر پهلوی رنجیده او نیست غریب
از تباریست که عادت به جراحت دارد
فتنه را ضربه ی شمشیر حسن پی کرده س
از جمل، با حسن این قوم عداوت دارد
زهر یا تیغ، شبیه اند پدر با فرزند
اصلا این طایفه میراث شهادت دارد
تیر و سنگ است و تنش از همهسو آماج است
قاسم اینجا ز پدر مهر نیابت دارد
معنی صلح حسن جز رجز قاسم نیست
صبر با زخم جگر، حکم شجاعت دارد
امشب از خلق کریمش بطلب رزق ای دل
هر چه من پر گنهم یار کرامت دارد
شاعر: میلاد عرفانپور
در دلش کرب و بلایی ز مصیبت دارد
پسر ارشد دریاست که از چشم ترش
آسمان، دست به پیشانی حیرت دارد
دشنه بر پهلوی رنجیده او نیست غریب
از تباریست که عادت به جراحت دارد
فتنه را ضربه ی شمشیر حسن پی کرده س
از جمل، با حسن این قوم عداوت دارد
زهر یا تیغ، شبیه اند پدر با فرزند
اصلا این طایفه میراث شهادت دارد
تیر و سنگ است و تنش از همهسو آماج است
قاسم اینجا ز پدر مهر نیابت دارد
معنی صلح حسن جز رجز قاسم نیست
صبر با زخم جگر، حکم شجاعت دارد
امشب از خلق کریمش بطلب رزق ای دل
هر چه من پر گنهم یار کرامت دارد
شاعر: میلاد عرفانپور
نظرات