به فدای نفس نفس زدنت
خبري نيست از تو و کفنت
يوسف من کجاست پيرُهنت
يادگاري ز جنگ حک شده است
مُهري از سمِّ اسب روي تنت
پيرمردان ناتوان حتّي
با عصا مي زدند بر بدنت
همه را سياه مي ديدي
به فداي نفس نفس زدنت
استخوان هاي سينه ي تو شکست
شمر وقتي که روي سينه نشست
آينه بودي و ترک خوردي
از همه بي هوا کتک خوردي
قتلگاهت نگو که غوغا بود
سر پيراهن تو دعوا بود
کاش مادر نبود در گودال
از بد روزگار امّا بود
يوسف من کجاست پيرُهنت
يادگاري ز جنگ حک شده است
مُهري از سمِّ اسب روي تنت
پيرمردان ناتوان حتّي
با عصا مي زدند بر بدنت
همه را سياه مي ديدي
به فداي نفس نفس زدنت
استخوان هاي سينه ي تو شکست
شمر وقتي که روي سينه نشست
آينه بودي و ترک خوردي
از همه بي هوا کتک خوردي
قتلگاهت نگو که غوغا بود
سر پيراهن تو دعوا بود
کاش مادر نبود در گودال
از بد روزگار امّا بود
نظرات