دل خود را گره زدم به ضریح
ترجیعبند مدح امیرالمؤمنین(ع)
(بند: سیزدهم)
سرخوش ازنام ایلیایی او
محودرنورکبریایی او
دل خودرا گره زدم به ضریح
به امید گره گشایی او
هرچه نهج البلاغه راخواندم
نرسیدم به روشنایی او
آرزوی فرشتگان این است
دیدن گنبد طلایی او
مازمینی شدیم وجاماندیم
ای خوش آن دل که شد هوایی او
شده زینب غروب عاشورا
وارث روح کربلایی او
شوق دیداراگر مرا نکشد
می کشد غصه ی جدایی او
بارالهاببخش اگرگاهی
زده ام حرفی از خدایی او
که علی دست قادر ازلی ست
رشته ی ما سوی به دست علیست
شاعر: احمد علوی
(بند: سیزدهم)
سرخوش ازنام ایلیایی او
محودرنورکبریایی او
دل خودرا گره زدم به ضریح
به امید گره گشایی او
هرچه نهج البلاغه راخواندم
نرسیدم به روشنایی او
آرزوی فرشتگان این است
دیدن گنبد طلایی او
مازمینی شدیم وجاماندیم
ای خوش آن دل که شد هوایی او
شده زینب غروب عاشورا
وارث روح کربلایی او
شوق دیداراگر مرا نکشد
می کشد غصه ی جدایی او
بارالهاببخش اگرگاهی
زده ام حرفی از خدایی او
که علی دست قادر ازلی ست
رشته ی ما سوی به دست علیست
شاعر: احمد علوی
نظرات