همه سرمایه ام این دست خالی است
نه آهی مانده تا از دل برآرم
نه اشکی تا که از خجلت ببارم
همه سرمایهام این دست خالی است
فقیرم غیر از این چیزی ندارم
دگر از خویشتن مأیوسم اما
به فضل و رحمتت امیدوارم
گناهم را به یک «العفو» گفتن
تو میبخشی، ولی من شرمسارم
جحیمت را کنم دریای رحمت
به اشک مخفیِ شبهای تارم
به چشمم بی تو بدتر از جحیم است
جنان را گر نهی در اختیارم
اگر خوبم اگر بد، هر که هستم
امیرالمؤمنین را دوست دارم
گنه کارم، ولی خون حسین است
که میجوشد ز چشم اشکبارم
حسین ابن علی کی میگذارد
که پا در آتش دوزخ گذارم؟
سپر از مهر مولا ساخت «میثم»
چه باک از شعلههای خشم نارم؟
شاعر: استاد غلامرضا سازگار
نه اشکی تا که از خجلت ببارم
همه سرمایهام این دست خالی است
فقیرم غیر از این چیزی ندارم
دگر از خویشتن مأیوسم اما
به فضل و رحمتت امیدوارم
گناهم را به یک «العفو» گفتن
تو میبخشی، ولی من شرمسارم
جحیمت را کنم دریای رحمت
به اشک مخفیِ شبهای تارم
به چشمم بی تو بدتر از جحیم است
جنان را گر نهی در اختیارم
اگر خوبم اگر بد، هر که هستم
امیرالمؤمنین را دوست دارم
گنه کارم، ولی خون حسین است
که میجوشد ز چشم اشکبارم
حسین ابن علی کی میگذارد
که پا در آتش دوزخ گذارم؟
سپر از مهر مولا ساخت «میثم»
چه باک از شعلههای خشم نارم؟
شاعر: استاد غلامرضا سازگار
نظرات