بیچاره گدایی که نیاموخت گدایی
بیچاره کسی که چون تو دلدار ندارد
عاشق نشد و شوقِ سرِ دار ، ندارد
بیچاره کسی که نشده محرم اسرار
در غربت عالم خبر از یار ندارد
یک عمر نظر کرده به اغیار ولی حیف
در محضر تو دیدهٔ بیدار ندارد
بیچاره تر آن مدعی بی کس و کاری
کز چشم تو افتاد و خریدار ندارد
شد بی خبر از حضرت لیلا و ز غفلت
مجنون نشد و حال گرفتار ندارد
یک عمر خطا کرد و نیافتاد به پایت
بر غفلت و عصیان خود اقرار ندارد
دلبستهٔ خورشید وجودت نشد افسوس
بر سوختن از عشق تو اصرار ندارد
بیچاره گدایی که نیاموخت گدایی
با خیمهٔ ارباب کرم ، کار ندارد
بیچاره تر آن قلم که در دفتر شعر
یک قافیه در وصف علمدار ندارد
شاعر: امامی
عاشق نشد و شوقِ سرِ دار ، ندارد
بیچاره کسی که نشده محرم اسرار
در غربت عالم خبر از یار ندارد
یک عمر نظر کرده به اغیار ولی حیف
در محضر تو دیدهٔ بیدار ندارد
بیچاره تر آن مدعی بی کس و کاری
کز چشم تو افتاد و خریدار ندارد
شد بی خبر از حضرت لیلا و ز غفلت
مجنون نشد و حال گرفتار ندارد
یک عمر خطا کرد و نیافتاد به پایت
بر غفلت و عصیان خود اقرار ندارد
دلبستهٔ خورشید وجودت نشد افسوس
بر سوختن از عشق تو اصرار ندارد
بیچاره گدایی که نیاموخت گدایی
با خیمهٔ ارباب کرم ، کار ندارد
بیچاره تر آن قلم که در دفتر شعر
یک قافیه در وصف علمدار ندارد
شاعر: امامی
نظرات