باز من ماندم و پرونده امضا نشده
کاش تا خیمه سبزت برسد فریادم
من از آن روز که در بند توام آزادم
عاشقم دست خودم نیست بگو تا چه کنم؟
دل به یک یوسف گم گشته زیبا دادم
باز من ماندم و پرونده امضا نشده
کاش با یک نظر لطف کنی دلشادم
شدم آن تیر که در چله ای از وسوسه هاست
شده ام صید و گناهان جهان صیادم
عافیت در دل من راه بصیرت بسته
شد هوس جای تو موعود من و میعادم
در دلم ذوق گناه و به لبم نام شماست
بنده ای بی صفت و هر چه که بادابادم
ترسم این چشم به دیدار تو عادت نکند
بسکه بر جلوه صد رنگ گنه معتادم
تشنه روی توام رفع عطش می خواهم
گفتم از تشنگی و یاد لبی افتادم
گفتم از تشنگی و از غم اطفال حسین (ع)
مثل زهرا (س) وسط روضه ز پا افتادم
بعد یک عمر حسین (ع) است فقط ذکر لبم
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
بود آیا که در میکده را بگشایی
بر من مست که یک نوکر هیئت زادم
نام تو حرز نجات است مبادا برود
در سرازیری قبر اسم شما از یادم
جان ارباب بیا توبه من را بپذیر
او که شد گریه کنش نوح و مسیح و آدم
شاعر: عباس احمدي
من از آن روز که در بند توام آزادم
عاشقم دست خودم نیست بگو تا چه کنم؟
دل به یک یوسف گم گشته زیبا دادم
باز من ماندم و پرونده امضا نشده
کاش با یک نظر لطف کنی دلشادم
شدم آن تیر که در چله ای از وسوسه هاست
شده ام صید و گناهان جهان صیادم
عافیت در دل من راه بصیرت بسته
شد هوس جای تو موعود من و میعادم
در دلم ذوق گناه و به لبم نام شماست
بنده ای بی صفت و هر چه که بادابادم
ترسم این چشم به دیدار تو عادت نکند
بسکه بر جلوه صد رنگ گنه معتادم
تشنه روی توام رفع عطش می خواهم
گفتم از تشنگی و یاد لبی افتادم
گفتم از تشنگی و از غم اطفال حسین (ع)
مثل زهرا (س) وسط روضه ز پا افتادم
بعد یک عمر حسین (ع) است فقط ذکر لبم
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
بود آیا که در میکده را بگشایی
بر من مست که یک نوکر هیئت زادم
نام تو حرز نجات است مبادا برود
در سرازیری قبر اسم شما از یادم
جان ارباب بیا توبه من را بپذیر
او که شد گریه کنش نوح و مسیح و آدم
شاعر: عباس احمدي
نظرات