لای لای لای لای، طفل بریده حنجر
دریغا گل من علی اصغر
که سوز عطش برده از هوشَت
وضوکن ز خون گلوی خود
شهادت، اذان گفته در گوشت
به لرزه افتاده ای، به روی دست پدر
تلظّی مکن بیش از این جان بابا
تو آیینه ی احمدی، تویی نور چشمان من
که جان می دهی روی دستان بابا
لای لای لای لای / ای ناشکفته پرپر
لای لای لای لای / طفل بریده حنجر
لای لای لای لای / جانم علی اصغر
(لای لای لای لای، جانم علی اصغر)
به جایی رسیدم در این غربت
که بر دست خسته تو را آرم
فدای تو که با لب تشنه
شدی عاقبت آخرین یارم
سوی میدان می برم، تو را با چشم ترم
سه شعبه ولی می دهد پاسخت را
به روی گونه ببین، میامیزد اینچنین
غریبانه خون تو و اشک بابا
برگردانم / چگونه پیکرت را
سرگردانم / جواب مادرت را
سرگردانم / جواب مادرت را..
(لای لای لای لای، جانم علی اصغر)
نظر کن به اطفال معصومی
که چَشم انتظار دعا هستند
به شام و عِراق و یمن امروز
به خون چهره ها را حنا بستند
غریبانه غرق خون، روی دست مادران
ز بی رحمی حرمله ها گواهند
چه خاموش است این جهان، خدایا این کودکان
مگر کشتگان کدامین گناهند
یابن الزهرا/ عجِّل علی ظهورِک
مولا مولا / عجِّل علی ظهورِک
بازآ بازآ / عجِّل علی ظهورِک
(یابن الزهرا/ عجِّل علی ظهورِک)
شاعر: میلاد عرفان پور و محمد مهدی سیار
مقتل طفل شیرخواره و دفن او
الاحتجاج: ج ٢ ص ١٠١ ح ١٦٨، بحار الأنوار: ج ٤٥ ص ٤٩ .
إنَّهُ لَمّا قُتِلَ أصحابُ الحُسَينِ عليه السلام وأقارِبُهُ، وبَقِيَ وَحيداً فَريداً لَيسَ مَعَهُ إلَا ابنُهُ عَلِيٌّ زَينُ العابِدينَ عليه السلام، وَابنٌ آخَرُ فِي الرِّضاعِ اسمُهُ عَبدُ اللّه، فَتَقَدَّمَ الحُسَينُ عليه السلام إلى بابِ الخَيمَةِ فَقالَ: ناوِلوني ذلِكَ الطِّفلَ حَتّى اُوَدِّعَهُ! فَناوَلوهُ الصَّبِيَّ، فَجَعَلَ يُقَبِّلُهُ وهُوَ يَقولُ: يا بُنَيَّ، وَيلٌ لِهؤُلاءِ القَومِ إذا كانَ خَصمَهُم مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله.
قيلَ: فَإِذا بِسَهمٍ قَد أقبَلَ حَتّى وَقَعَ في لَبَّةِ الصَّبِيِّ فَقَتَلَهُ، فَنَزَلَ الحُسَينُ عليه السلام عَن فَرسِهِ، وحَفَرَ لِلصَّبِيِّ بِجَفنِ سَيفِهِ، ورَمَّلَهُ بِدَمِهِ ودَفَنَهُ.
ترجمه: گفته شده است: هنگامى كه ياران و نزديكان امام حسين عليه السلام، كشته شدند او يكّه و تنها مانْد و كسى جز پسرش على زين العابدين و پسرى ديگر به نام عبد اللّه ـ كه شيرخوار بود ـ، با او نبود. امام حسين عليه السلام به جلوى درِ خيمه آمد و گفت: «آن كودك را به من بدهيد تا با او خداحافظى كنم». آن كودك را به او دادند. كودك را مى بوسيد و مى گفت: «پسركم ! واى بر اين مردم كه طرف دعوايشان، حضرت محمّد صلى الله عليه و آله است !». گفته شده: در همين حال تيرى آمد و بر گودىِ گلوى كودك نشست و او را كُشت. امام حسين عليه السلام از اسبش فرود آمد و با قبضه شمشيرش گودالى كَنْد و كودك را با خون آغشته اش در آن دفن كرد.
که سوز عطش برده از هوشَت
وضوکن ز خون گلوی خود
شهادت، اذان گفته در گوشت
به لرزه افتاده ای، به روی دست پدر
تلظّی مکن بیش از این جان بابا
تو آیینه ی احمدی، تویی نور چشمان من
که جان می دهی روی دستان بابا
لای لای لای لای / ای ناشکفته پرپر
لای لای لای لای / طفل بریده حنجر
لای لای لای لای / جانم علی اصغر
(لای لای لای لای، جانم علی اصغر)
به جایی رسیدم در این غربت
که بر دست خسته تو را آرم
فدای تو که با لب تشنه
شدی عاقبت آخرین یارم
سوی میدان می برم، تو را با چشم ترم
سه شعبه ولی می دهد پاسخت را
به روی گونه ببین، میامیزد اینچنین
غریبانه خون تو و اشک بابا
برگردانم / چگونه پیکرت را
سرگردانم / جواب مادرت را
سرگردانم / جواب مادرت را..
(لای لای لای لای، جانم علی اصغر)
نظر کن به اطفال معصومی
که چَشم انتظار دعا هستند
به شام و عِراق و یمن امروز
به خون چهره ها را حنا بستند
غریبانه غرق خون، روی دست مادران
ز بی رحمی حرمله ها گواهند
چه خاموش است این جهان، خدایا این کودکان
مگر کشتگان کدامین گناهند
یابن الزهرا/ عجِّل علی ظهورِک
مولا مولا / عجِّل علی ظهورِک
بازآ بازآ / عجِّل علی ظهورِک
(یابن الزهرا/ عجِّل علی ظهورِک)
شاعر: میلاد عرفان پور و محمد مهدی سیار
مقتل طفل شیرخواره و دفن او
الاحتجاج: ج ٢ ص ١٠١ ح ١٦٨، بحار الأنوار: ج ٤٥ ص ٤٩ .
إنَّهُ لَمّا قُتِلَ أصحابُ الحُسَينِ عليه السلام وأقارِبُهُ، وبَقِيَ وَحيداً فَريداً لَيسَ مَعَهُ إلَا ابنُهُ عَلِيٌّ زَينُ العابِدينَ عليه السلام، وَابنٌ آخَرُ فِي الرِّضاعِ اسمُهُ عَبدُ اللّه، فَتَقَدَّمَ الحُسَينُ عليه السلام إلى بابِ الخَيمَةِ فَقالَ: ناوِلوني ذلِكَ الطِّفلَ حَتّى اُوَدِّعَهُ! فَناوَلوهُ الصَّبِيَّ، فَجَعَلَ يُقَبِّلُهُ وهُوَ يَقولُ: يا بُنَيَّ، وَيلٌ لِهؤُلاءِ القَومِ إذا كانَ خَصمَهُم مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله.
قيلَ: فَإِذا بِسَهمٍ قَد أقبَلَ حَتّى وَقَعَ في لَبَّةِ الصَّبِيِّ فَقَتَلَهُ، فَنَزَلَ الحُسَينُ عليه السلام عَن فَرسِهِ، وحَفَرَ لِلصَّبِيِّ بِجَفنِ سَيفِهِ، ورَمَّلَهُ بِدَمِهِ ودَفَنَهُ.
ترجمه: گفته شده است: هنگامى كه ياران و نزديكان امام حسين عليه السلام، كشته شدند او يكّه و تنها مانْد و كسى جز پسرش على زين العابدين و پسرى ديگر به نام عبد اللّه ـ كه شيرخوار بود ـ، با او نبود. امام حسين عليه السلام به جلوى درِ خيمه آمد و گفت: «آن كودك را به من بدهيد تا با او خداحافظى كنم». آن كودك را به او دادند. كودك را مى بوسيد و مى گفت: «پسركم ! واى بر اين مردم كه طرف دعوايشان، حضرت محمّد صلى الله عليه و آله است !». گفته شده: در همين حال تيرى آمد و بر گودىِ گلوى كودك نشست و او را كُشت. امام حسين عليه السلام از اسبش فرود آمد و با قبضه شمشيرش گودالى كَنْد و كودك را با خون آغشته اش در آن دفن كرد.
نظرات