وقت غفلت "حضرت توّاب" دستم را گرفت
خواب بودم، در میانِ خواب دستم را گرفت
وقت غفلت "حضرت توّاب" دستم را گرفت
قبلِ توبهکردنم دل را به سوی خود کشید
من نگفتم که مرا دریاب، دستم را گرفت!
سر به زیر و دلشکسته، از همه رانده شدم
دید تنهایم خودش بیتاب دستم را گرفت
روز... نه... میخواست شرمنده نباشم پیش خلق
صبر کرد و در شبِ مهتاب دستم را گرفت
معصیت کردم... قساوت در دلم آمد ولی
اشک، این سرمایهی نایاب دستم را گرفت
وقتِ معصیت عبایش را به دورِ من گرفت
آبرویم را خرید ارباب... دستم را گرفت
گفتنِ یک بار ذکر دلربای "یاحسین"
بیشتر از سجده در محراب دستم را گرفت
تشنه بودم، با لب تشنه به سویم آمد و...
...قبل از آنی که بگویم آب دستم را گرفت
روضهخوان بالای منبر از سر بر نیزه خواند
روضهی خورشید عالمتاب دستم را گرفت
وقت غفلت "حضرت توّاب" دستم را گرفت
قبلِ توبهکردنم دل را به سوی خود کشید
من نگفتم که مرا دریاب، دستم را گرفت!
سر به زیر و دلشکسته، از همه رانده شدم
دید تنهایم خودش بیتاب دستم را گرفت
روز... نه... میخواست شرمنده نباشم پیش خلق
صبر کرد و در شبِ مهتاب دستم را گرفت
معصیت کردم... قساوت در دلم آمد ولی
اشک، این سرمایهی نایاب دستم را گرفت
وقتِ معصیت عبایش را به دورِ من گرفت
آبرویم را خرید ارباب... دستم را گرفت
گفتنِ یک بار ذکر دلربای "یاحسین"
بیشتر از سجده در محراب دستم را گرفت
تشنه بودم، با لب تشنه به سویم آمد و...
...قبل از آنی که بگویم آب دستم را گرفت
روضهخوان بالای منبر از سر بر نیزه خواند
روضهی خورشید عالمتاب دستم را گرفت
نظرات