مادر یازده قمر می سوخت
عشق یک روز پشت در می سوخت
از تب کینه و شرر می سوخت
یک کبوتر میان میخ و در است
پشت دیوار... بال و پر می سوخت
آسمان شعله می کشید از درد
مادر یازده قمر می سوخت
دست سنگین و سیلی و کوچه
چادری خاکی و پسر می سوخت
همه ی لشکر علی زهراست
و سپاهش چه شعله ور می سوخت
ماجرای فدک مفصل بود
یاس و باران زخم و آتش و دود
یاس را با تبر نمی چینند
با لگد پشت در نمی چینند
وسط کوچه با غلاف ستم
پیش چشم پسر نمی چینند
یاس پهلو شکسته را مردم
این چنین بال و پر نمی چینند
لای دیوار و در نهالی را
ناگهان بی ثمر نمی چینند
یاس طاقت ندارد ای نامرد
از در خانه علی برگرد
یاس از تبار نور خداست
سبب آفرینش دنیاست
حرمت یاس را نبی فرمود
شان او با علی برابر بود
همسر مرتضی ولی خدا
و برای رسول مادر بود
در هوای نفس کشیدن او
عرش اعلای حق معطر بود
سوره در شان او فرود آمد
آیه آیه زلال کوثر بود
در مقام علی کم آوردند
تا شنیدیم حرف خیبر بود
علت آن هجوم خصمانه
کینه از عدل و داد حیدر بود
صورت یاس را که نیلی کرد
ارغوانی به ضرب سیلی کرد
یادشان رفته حرف بابا را
حرمت اهل بیت طاها را
بعد تو با سکوت و زخم زبان
تسلیت گفته اند زهرا را
و به جای تسلی خاطر
غصب کردند حق مولا را
صف کشیدند ... هیزم آوردند
تا که آتش زنند دریا را
پیش چشمان حیدر مجنون
می زند تازیانه لیلا را
چه کسی مادر حسن را زد
و شکسته است قد رعنا را
جان مولا بلند شو زهرا
تا نبینند غربت ما را
شاعر: امامی
از تب کینه و شرر می سوخت
یک کبوتر میان میخ و در است
پشت دیوار... بال و پر می سوخت
آسمان شعله می کشید از درد
مادر یازده قمر می سوخت
دست سنگین و سیلی و کوچه
چادری خاکی و پسر می سوخت
همه ی لشکر علی زهراست
و سپاهش چه شعله ور می سوخت
ماجرای فدک مفصل بود
یاس و باران زخم و آتش و دود
یاس را با تبر نمی چینند
با لگد پشت در نمی چینند
وسط کوچه با غلاف ستم
پیش چشم پسر نمی چینند
یاس پهلو شکسته را مردم
این چنین بال و پر نمی چینند
لای دیوار و در نهالی را
ناگهان بی ثمر نمی چینند
یاس طاقت ندارد ای نامرد
از در خانه علی برگرد
یاس از تبار نور خداست
سبب آفرینش دنیاست
حرمت یاس را نبی فرمود
شان او با علی برابر بود
همسر مرتضی ولی خدا
و برای رسول مادر بود
در هوای نفس کشیدن او
عرش اعلای حق معطر بود
سوره در شان او فرود آمد
آیه آیه زلال کوثر بود
در مقام علی کم آوردند
تا شنیدیم حرف خیبر بود
علت آن هجوم خصمانه
کینه از عدل و داد حیدر بود
صورت یاس را که نیلی کرد
ارغوانی به ضرب سیلی کرد
یادشان رفته حرف بابا را
حرمت اهل بیت طاها را
بعد تو با سکوت و زخم زبان
تسلیت گفته اند زهرا را
و به جای تسلی خاطر
غصب کردند حق مولا را
صف کشیدند ... هیزم آوردند
تا که آتش زنند دریا را
پیش چشمان حیدر مجنون
می زند تازیانه لیلا را
چه کسی مادر حسن را زد
و شکسته است قد رعنا را
جان مولا بلند شو زهرا
تا نبینند غربت ما را
شاعر: امامی
نظرات